اين مقام شامخ مؤمن استكه مؤمن به جائى مى رسد كه خدا و ملائكه او بروى
صلوات
مى فرستند , تا او را نورانى كنند . اگر كسى از اين راه نور گرفت , هم راه خود
را مى بيند و هم راه را به ديگران نشان مى دهد , و اگر از اين راه نور نگرفت , نه
راه خود را مى بيند و نه مى تواند راهنماى ديگران باشد .
على عليه السلام فرمود :
ليس فى البرق الخاطف مستمتع لمن يخوض فى الظلمه
[8] . آن انسانى كه در تاريكى فرو رفته است , هرگز با برق جهنده نمى بيند و
به مقصد نمى رسد . يك مسافر راه گم كرده كه در شب تار سرگردان است . گاهى به
هنگام رعد و برق لحظه اى فضا براى او روشن مى شود , آيا با آن يك لحظه او
مى تواند به مقصد برسد ؟ آن يك لحظه ممكن است جلوى پا را به اندازه يك گام
روشن كند , اما فورا خاموش مى شود . انسان دنيازده هم مثل آن گرفتارى است كه
در تاريكى فرو رفته است . و هيچ نورى براى او نيست , مگر همان برقى كه گاهى
مى جهد و خاموش مى شود و با آن يك لحظه برق كسى راه را نمى بيند و به هدف نمى رسد
. انسان دنيا زده چند لحظه اى در لذت و نشاط است , خيال مى كند اين سعادت
, كمال , رفاه و آسايش او است , اين انسان مانند مسافر در شب تار است كه
احيانا دل را به آن يك لحظه برق خوش كرده است , لذا فرمود با آن برق كسى به
مقصد نمى رسد .
كسى كه در ظلمت و تاريكى فرو رفته است هرگز خود را نمى بيند تا راه را ببيند
و احيانا به ديگران هم نشان بدهد .
امام مجتبى ( ع ) در اواخر عمرشان به قنبر فرمودند : برو ابن حنفيه را حاضر
كن . وقتى حاضر شد , فرمود : ابن حنفيه ! الان سخنانى مطرح است كه با آن سخنان
مرده ها زنده مى شوند و مناسب نيست كه تو اين سخن ها را نشنوى . آنگاه فرمود :
كونوا اوعية العلم و مصابيح الهدى [9] . بكوشيد كه اوعيه علم و دانش مصابيح الدجى [9] .