نقره يك سنگ سفيدى است . اين ها كه معنويتى ندارند , كمالى ندارند تا به انسان
كمال بدهند , مانند سنگ هاى ديگرند . منتها يك قدرى در دل خاك بيشتر مانده اند
و شرايط ايجاب كرد يك رنگ ديگر گرفتند . فرمود هر دو پيش على سنگ است .
آنكه به حال او نافع تر است آن را به او بدهيد .
علم به انسان نور مى دهد
آن علم است كه به انسان نور مى دهد تا بفهمد چه چيزى بالاست و بلند و چه چيزى
پايين است و پست . چون تنها ايمان كافى نيست . كسى مؤمن و معتقد باشد , در
كنارش عمل شايسته هم هست يعنى حسن فعلى در كنار حسن فاعلى هم بايد باشد . جان
خوب و كار خوب . اگر كسى مؤمن باشد ولى كار مثبت نكند و يا بالعكس ,
كارهايش خير باشد ولى معتقد نباشد چنين انسانى به اين پاداش بلند نمى رسد .
گاهى قرآن رابطه عالم را با خدا بيان مى كند( .
انما يخشى الله من عباده العلما
) [1] . گاهى موضع گيرى علما را در برابر سرمايه داران بيان مى كند , اين تشريح
ابعاد علم است . اگر قرآن از علم حمايت مى كند , يعنى از زبان علم به ما حرف
مى آموزاند . علم اين است كه در برابر سرمايه و سرمايه دار بايستد . در برابر
دنياطلبى بايستد . نه فقط شخص سرمايه دار , تا اگر خود هم آلوده شد بتواند خود
را نجات دهد . گروهى ممكن است در برابر سرمايه دار بايستند ولى وقتى كار به
دست خودشان رسيد خود مستكبر و سرمايه دار بشوند . اينها در برابر سرمايه دار
ايستادند نه در برابر سرمايه . اما عالم در برابر ثروت مى ايستد . در برابر