خداى سبحان ناشى از ذلت نيست(
لم يكن له ولى من الذل
) [2] اما بندگان , حيثيتى جز ذلت و فقر صرف , نسبت به آن غنى محض ,
ندارند( .
يا أيهاالناس أنتم الفقراء الى الله
) [3] ديگران ذل الى الله دارند و به خدا محتاجند , اما خداى سبحان بى نياز
است , از اين رو خدا ذل و ذلتى نسبت به احدى ندارد . در نتيجه ولايت ميان
خداى سبحان و مؤمنين از قبيل اضافه متخالفة الاطراف ( مثل علت و معلول ) خواهد
بود . برخلاف ولايت ميان انسانها كه از نوع اضافه متوافقة الاطراف است .
خلاصه فصل دوم اين است كه ولايت موجود است . زيرا آيات فراوانى از قرآن كريم
دلالت مى كند بر اينكه عده اى اولياء الهى اند .
نقش عمل
در فصل سوم بحث , اينچنين گفته شد كه هر عملى كه انسان را به خدا نزديك
مى كند , راه اثبات ولايت است , چون اگر بحث لفظى باشد , ممكن است گفته شود
ولايت غير از تقرب است , ولى بحث , معنوى است , از اين رو خواه با لفظ ولايت
مطرح بشود و خواه با لفظ تقرب , نتيجه اش يكسان است . هر عمل صالحى كه انسان
آن را براى خدا انجام دهد , يعنى هم حسن فعلى داشته باشد و هم حسن فاعلى , او را
به خدا نزديك مى كند و هنگامى كه به خدا نزديك شد تحت ولايت الهى قرار مى گيرد
. پس همه آياتى كه ما را به تقرب دعوت