كمالات است . آنگاه معناى انحصار ولايت در ذات مقدس خداى سبحان به وضوح روشن
مى شود . زيرا اگر كسى براساس آيه شريفه(
فالله هوالولى
) [8] يا(
هوالولى الحميد
) [9] پذيرفت كه ولى مطلق خداست هرگز نمى تواند براى خود يا ديگرى در
گوشه اى از گوشه هاى جهان امكان , ولايت قائل شود .
بنابراين كسى كه مى گويد من بر قواى ادراكى و تحريكى خود ولايت دارم , يا
مى گويد بسى رنج بردم و خود تحصيل علم نمودم , چنين شخصى هنوز در خم كوچه هاى
اوليه معرفت مانده , و راه به توحيد حقيقى نبرده است . آن كسى مراحل توحيد
افعالى را به خوبى پيموده است كه بيابد انسان در تمام شؤون , مرآت حق و مظهر
كمال مطلق و آيت( هوالولى) است .
اگر صورت مرآتيه بخواهد سخن بگويد , مى گويد من آيت و مظهر صاحب صورتم , لذا
انسان كاملى كه اين معارف براى او حل شده است , مى گويد من مظهر( هوالولى)
هستم , يعنى كار را ديگرى مى كند و من فقط نشانه اويم و نشان مى دهم كه اين كار
را او انجام داده است . اگر معرفت به اينجا رسيد , انسان نه تنها درباره سمع
و بصر مى گويد( :
أمن يملك السمع والابصار
) بلكه همان سخنى را مى گويد كه خداى سبحان به رسولش دستور داد كه(
ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين
) [10] حيات و ممات انسان و عبادات انسان هم ملك و ملك خداست . به هر
حال اين توجيه ,