به مقام عقل بالفعل و عقل مستفاد رسيد و با عقل بسيط پيوست و اتحاد وجودى با وى
يافت كه منتهاى سفر و غايت آمال اولوا الالباب است , به اسماء و صفات حسناى
الهى متصف مى شود يعنى به سعادت خود نائل مى آيد و آثار وجودى وى قوى مى گردد و
يكى از مظاهر عظام الهى قرار مى گيرد و صاحب ولايت تكوينى مى شود كه از اين
حالت نفسانى تعبير به قرب مى شود . و اين تجلى خاص است كه بعد از رياضت
حاصل مى شود و از آن تعبير به نفس رحيمى مى كنند فافهم .
قرب را در جاتست , و آخر درجات سلوك الى الحق گاهى تعبير به وصول و اتصال
و لقاء الله مى شود , و پس از آن درجات سلوك در حق است كه منتهى به محو و فناى
در توحيد مى شود و الذين اوتوا العلم درجات .
فارابى در اين فص ابتداء به لفظ قرب تعبير كرده است و پس از آن قرب را
بصورت اتصال در آورده است .
و شيخ رئيس نيز در فصل هفدهم نمط نهم اشارات كه در مقامات عارفين است
تعبير به وصول كرده است : ثم انه ليغيب عن نفسه فيلحظ جناب القدس فقط و ان
لحظ نفسه فمن حيث هى لاحظة لامن حيث هى بزينتها و هناك يحق الوصول .
صدرالمتالهين در آخر فصل سوم مرحله پنجم اسفار فرمايد ( ص 133ج 1 ) و ما
نسب الى بعض الاقدمين من اتحاد النفس حين استكمالها بالعقل الفعال و كذا ما
نقل عن الصوفية من اتصال العارف بالحق فيعنى به حالة تليق بالمفارقات لا ان
هناك اتصالا جرميا و امتزاجا و لا بطلان احدى الهويتين بل على الوجه الذين ستعرف
فى هذا الكتاب فى موضع يليق بيانه . و آن موضع كه بيان كرده است در مرحله دهم
اسفار است كه راجع به اتحاد عاقل بمعقول و اتحاد نفس به عقل بسيط سخن گفته
است .
در قرآن كريم از قرب تعبير بلفظ اتصال نشده است ولى در روايات آمده است
مثلا در كافى از امام صادق عليه السلام روايت شده