كل مالم يكن فكان فله سبب , ولن يكون العدم ( ولن يكون المعدوم خ ) سببا
لحصوله فى الوجود .
ترجمه : هر چه نبوده است و بود شده است , و هرگز عدم سبب حصول او در وجود
نمى شود .
بيان : اين فص در بعضى از نسخ فصوص نيامده است . اين فص و فص بعدى مقدمه
بحث در اختيارند كه در پيش است .
از آنكه گفت : كل مالم يكن فكان , و هم از اسلوب بحث كه در عالم كون و فساد
است و در فص بعد بدان تصريح مى شود , بايد گفت كه بحث ناظر به حادث زمانى
است كه مسبوق به ماده و مدت است و علاوه بر امكان ذاتى , امكان استعدادى هم
دارد . نظير گفتار شيخ رئيس در فصل چهارم نمط پنجم اشارات( : الحادث بعد
مالم يكن له قبل لم يكن فيه) نه در حادث ذاتى , و يا ناظر به اعم از حادث
ذاتى و زمانى است فتأمل .
بدانكه هر چه حادث شده است وجود و عدم يافتنش ممكن الوجود بوده نه ممتنع
بالذات , پس امكان وجودش حاصل بود . و چون وجود و عدم نسبت به ممكن به قطع
نظر از وجود علت و عدم علت يكسان است حال يك جانب آن مثلا وجود بر جانب
ديگر ترجيح يافت بدون علت و سبب نمى تواند بود زيرا هم ترجح يكى از دو
متساوى و هم ترجيح يكى از آن دو بر ديگرى بدون سبب مرجح خارجى