وجوب الوجود بالذات لاينقسم بالفصول , و لو كان لكان الفصل مقوما له بوجود ,
و كان داخلا فى ماهيته , اذماهية الوجود نفسه .
ترجمه : وجود كه وجوب ذاتى اوست به فصول منقسم نميشود , چه اگر برايش فصل
باشد لازم آيد كه فصل مقومش باشد و حال اين كه بايد داخل در ماهيتش بوده باشد
( تا محصلش باشد ) , زيرا ماهيت او نفس وجود است .
بيان : اين فص در تنزيه حقيقت وجود از ماهيت جنسيه است . و در واقع اثبات
توحيد حق تعالى بطريق تنزيه حقيقت وجود كه حق سبحانه است از ماهيت جنسيه
است .
جمله و كان داخلا فى ماهيته , حاليه است . از قيد بالذات ماهيت خارج ميشود
كه وجودش و وجوبش بالغير است و حرف تعريف آن بدل ضمير است يعنى واجب
الوجود بذاته . و قيد ياد شده صحيح است كه هم قيد وجود باشد و هم قيد وجوب چه
وجودى كه بذات خود وجود است وجوبش هم بذات خود اوست و چون وجود بذاته
وجوب بذاته است پس چه بگويى وجوب ذاتى وجود به فصول منقسم نميشود و چه
بگويى وجوب وجود ذاتى به فصول منقسم نمى شود مفاد هر دو يكى است و فقط تغاير
مفهومى دارند ولكن چون وجود براى ماهيت واجب بغير است نه اينكه وجوب وجود
ذاتى او باشد , ولى وجوب براى نفس وجود ذاتى اوست پس معنى عبارت اين است
كه وجود كه