ان الروح التى لك من جواهر عالم الامر لاتتشكل بصورة ولاتتخلق بخلقة ولاتتعين
لاشارة و لاتتردد بين سكون و حركة , فلذلك تدرك المعدوم الذى فات و المنتظر
الذى هو آت , و تسبح فى الملكوت , و تتنفس من عالم الجبروت .
ترجمه : روحى كه تو را است از جواهر عالم امر است بصورتى متشكل نميگردد و
بخلقتى متخلق نميشود و به اشارتى متعين نميگردد و بين سكون و حركت تردد نميكند
, پس بدين سبب معدومى را كه فوت شده است و منتظرى را كه آينده است ادراك
ميكند و در ملكوت شنا مى كند , و از عالم جبروت دم بر مياورد .
بيان : عبارت نسخ مختلف است : ان الروح الذى . . . و به همين نسخه بمناسبت
تذكير روح همه افعال بصيغه مذكرند . و لاتتعين باشارة . . . و تسبح , و در
نسخه اى و تسيح . . . فى عالم الملكوت و تنتقش من عالم الجبروت , و نسخه اى من
خاتم الجبروت .
فص در اين است كه روح انسانى از عالم امر است كه اين فريق عوالم ما قبل
طبيعت را تعبير به عالم امر مى كنند . و اين اصطلاح را از قرآن كريم دارند كه
فرمود :
الا له الخلق و الامر
( سوره اعراف آيه 55 ) و آنان را در اين اصطلاح سرى است و آن اين كه امر دال بر
وحدت و جمع است
و ما أمرنا الا واحدة كلمح بالبصر
( سوره قمر آيه 51 ) و در خلق چنان كه در فص هفدهم گفته ايم قدر و اندازه