سبحان بنده خود را برد . يعنى او مجذوب و محبوب بود نه آنكه فقط سالك و محب
باشد , لذا رفتن او به بردن خدا , استناد دارد .
اين تعبيرات گوناگون( جاء) ( , انى ذاهب) و( اسرى) تفنن در
تعبير نيست بلكه هر كدام حاكى از واقعيتى است كه در ديگرى نيست , پس اگر
انسان سالك , مقدارى از راه را برود , بقيه راه را با جاذبه الهى مى پيمايد و
اگر حق تقوا كه نا محدود است , حاصل شد , زمينه دستيابى به كرامت نا متناهى ,
ايجاد مى شود . البته اگر كسى خدا را طورى كه شايسته اوست شناخت , مى تواند
تقواى الهى را هم , آنطور كه شايسته اوست تحصيل كند . در بحثهاى بعد به خواست
خدا روشن خواهد شد كه تقوا بدون علم حاصل نمى شود , گرچه علم بدون تقوا ممكن
است . تقواى بسيط ساده انديشان , انسان را به آن مقام بلند نمى رساند , بلكه
تقواى در سايه معرفت , انسان را به مقامى منبع نائل مى كند , البته معرفت و
علمى كه از تقوا نشات گيرد و زمينه تقواى بعدى را فراهم آورد .
نتيجه آنكه , مدار كرامت تقوا است و حد مشخص هم ندارد , پس كرامت هم حد
معينى ندارد و انسان كريم مى تواند همانند فرشتگان به برجسته ترين منازل كرامت
راه يابد . مثلا آنچه را كه خداى سبحان درباره ملائكه مى فرمايد كه آنها عباد
مكرم اند , حضرت اميرالمؤمنين - عليه السلام - درباره اهل بيت رسول اكرم - سلام
الله عليهم اجمعين - مى فرمايد :
([
فيهم كرائم القرآن و هم كنوز الرحمن ان نطقوا صدقوا و