نام کتاب : سکولارها چه مي گويند؟ نویسنده : قطب، محمد جلد : 1 صفحه : 42
مطلوب آن بود كه يك شيوه كامل زندگي كه مغاير با شكل
اسلامي باشدپديد آورد و آن را به يك «واقعيت» تبديل كند و با سنگيني
آن بر اعصاب وانديشهها و روحها و فكرها فشار آورده، آنها را از
اسلام دور سازد، تا در كنارآن روش زندگي، اسلام به صورت اشباح
پيچيده يا خوابهاي پريشان وغيرقابل اجرا در دنياي واقعيت در آيد،
بلكه اين روش جديد در احساسمردم «اصل» شود و اسلام در كنار آن به
چيزي متضادّ و بيجاذبه تبديل گردد،به خاطر برخوردي كه با واقعيت
جديد دارد، و جلوه و درخشش خيالي آن كهبه كمك ابزار تبليغي پديد
آمده، با همه وسايل گمراه كننده، خراب شود.
در حقيقت، اين خطرناكترين كاري بود كه هجوم صليبي انجام
داد و ازغفلت مسلمانان از حقيقت دينشان و مبهوت شدنشان در برابر غرب
پيروز بهعلت خلا اعتقادي كه درآن به سر ميبردند، بيشترين بهره و
پيروزي را داشت.
مطبوعات، مجلاّت و نويسندگاني به هجوم بر ضدّ «سنّتها»
پرداختند ومنادي ضرورتِ به هم ريختن آنها و رهايي جامعه از قيد و
بند آنها گشتند و ازجمله چيزهايي را كه در ليستِ خراب كردنيها قرار
دادند عبارت بود از:حجاب زن، در خانه ماندن او، حرمتِ خلوت با
نامحرم، حرمت روابطِ«آزاد!»... و در ليست كارهايي كه بايد عملي شود
چيزهايي از قبيل: بيحجابيزن، ترك خانه، ضرورت اختلاط با مردان،
ضرورت تجربه قبل از ازدواج،ضرورت تجويز عرياني در سواحل دريا و دهها
نمونه ديگر از اين «لازمها»!قرار گرفت. زن از خانه بيرون آمد،
حجاب را كنار گذاشت و بيحجاب شد واين يك «واقعيت» گشت. اختلاط
انجام گرفت. «دوستيها» ميان دختران وپسران داير شد. اين نيز به يك
«واقعيت» تبديل شد.
روابط حرام بين زنان و مردان رواج يافت. اين هم به صورت
يك واقعيتدرآمد. در دنياي سياست، احزابي پيدا شدند كه دين را از
همه زمينههاي خوددور ساختند و ورود به موضوعات ديني را ممنوع
ساختند. اين هم يكواقعيت شد.
در دنياي اقتصاد نيز، بانكها و مؤسسات رَبَوي كه آشكارا
معاملات رَبَويانجام ميدادند بر پا شد. اين هم به صورت واقعيت
درآمد.
در جهان انديشه، ديدگاهها و افكار و انديشههايي پيدا شد كه
دين راسخيف شمرد و به صورت خرافه و جهل و عقبماندگي و افسانه به
ديننگريست... اين هم به يك واقعيت تبديل شد.
و به دانشجويان مراكز تربيتي كه بزودي معلمان نسلهاي آينده
ميشدند،نظريات «فرويد» را آموختند كه دين را در تعارض با بهداشت
رواني و عاملآشفتگيهاي رواني و عصبي ميداند و لازم ميداند كه قيد و
بند و محدوديتاز غريزه جنسي برداشته شود. اين هم به صورت واقعيت
درآمد.
به دانشجويان جامعهشناسي نظريات «دوركيم» را ياد دادند كه
ميگويددين و ازدواج و خانواده، فطري نيست، بلكه محصول «عقل جمعي»
است كهپيوسته بدون ضابطه تغيير مييابد، آنچه را ديروز حلال
دانسته، امروز تحريمميكند و آنچه را امروز حلال ميداند، فردا حرام
ميشمارد... اين نيز يكواقعيت شد.
به دانشجويان علوم طبيعي نيز نظريات «داروين» آفرينش
خودجوش،تكامل خلاق و طبيعت آفريننده را آموختند، آن هم نه به
عنوان فرضيههايعلمي يا حتي نظريات، بلكه به عنوان اينكه اينها
حقايق نهايي است و جزجاهل و نادان، آنها را انكار نميكند اين نيز
واقعيت شد.
در دانشگاه، استاداني پيدا شدند كه ميگفتند: قرآن، تأليف
محمد(ص)است و داستانهايي كه در آن آمده، حقيقي نيست، بلكه به
صورت «هنر» استو نميتوان قرآن را يك منبع تاريخي شمرد. نامها و
حوادثي هم كه در قرآنمطرح شده، وجود واقعي نداشته است، بلكه يك
سري داستانها و افسانههاييبر اساس عادت پيشينيان است. اين هم
تبديل به يك واقعيت شد.
و دهها و صدها از اينگونه رخدادها، همه اينها چهره «جامعه
اسلامي» رادگرگون ساخت و آن را به صورت جامعهاي كاملاً متفاوت
درآورد، گويا ـآنگونه كه خديواسماعيل گفته بود ـ پارهاي از اروپا
شده است كه اسلام در آنغريب است و مسلمانان در آن غريب و
بيگانهاند...
اين، همان «واقعيت» بود كه تهاجم صليبي پديد آورد، تا
مسلمانان را ازاسلام دور سازد، به حدي كه در تصوّر آنان، بازگشت به
اسلام محال باشد.
نام کتاب : سکولارها چه مي گويند؟ نویسنده : قطب، محمد جلد : 1 صفحه : 42