نام کتاب : مباني نظري تجربه ديني نویسنده : الشیرواني، علی جلد : 1 صفحه : 236
ماديات و يا صفتى محدد، كه ممكن است در حق خداوند، توهم يا تعقل گردد.[1]
اين نوع تنزيه، بالاترين مرتبه تعالى را به خداوند منتسب مىدارد.
نزد ابنعربى، ادريس تجسّم چنين تنزيهى است و از اين رو، او «در تجريد و
[گرايش به] روحانيت چندان مبالغه كرد كه روحانيت بر او غالب آمد و وى بدن
خود را خلع كرد و با فرشتگان در آميخت و به روحانيت افلاك پيوست و به عالم
قدس ارتقا يافت، در حالى كه تنزيه نوح، كه از نوع تسبيح بود، تنزيهى عقلى
بود؛ زيرا او نخستين رسولان بود. و از اين رو، در تنزيه از حد انديشمندان و
دانايان امتش فراتر نرفته، آميزهاى از تشبيه را همراه داشت، كه اين
مقتضاى روش رسالت و قاعده دعوت پيامبران است. نوح در زمين، به عنوان انسان
عادى با تمايلات عادى زيست، ازدواج كرد و صاحب فرزند شد، در حالى كه ادريس
به يك روح محض مبدل گشت؛ شهوت از او ساقط و طبيعت او روحانى گرديد و احكام
طبيعتش به احكام روحى بدل گشت و در اثر كثرت رياضت، دگرگون گرديد و ادريس
عقل مجرد شد.»[2]
به ديگر سخن، تنزيه نوح، تنزيه عقل يك انسان عادى با همه
محدوديتهاى آناست، در حالى كه تنزيه ادريس، تنزيه يك عقل مجرد يا آگاهى
عرفانى است. عقل بارهايى كامل از قيد جسم، ديگر به عنوان نيروى طبيعى انسان
براى تفكر منطقى عملنمىكند، بلكه كار آن به نوعى شهود عرفانى مبدل
مىگردد. با وجود اين، نزد ابنعربى اين نوع تنزيه نيز مادام كه با تشبيه
توأم نگردد، معرفتى ناقص به بار مىآورد.
حضرت نوح و دعوت به تنزيه
بنابر گزارش قرآن كريم، حضرت نوح در زمانى كه بتپرستى به اوج
رسيده بود، با قدرت و قوت، مردم خويش را به پرستش خداى يگانه فرا خواند و
به توحيد دعوت كرد. از نظر ابنعربى اين دعوت، دعوت به تنزيه است. گرايش به
شرك (كثرتبينى) چنان در ميان مردم نوح غالب آمده بود كه جز با تأكيد يك
جانبه بر توحيد (وحدت بينى) امكان بازگشت ايشان به راه مستقيم (جمع ميان
تشبيه و تنزيه) نبود. «حال و وضع آن