نام کتاب : مباني نظري تجربه ديني نویسنده : الشیرواني، علی جلد : 1 صفحه : 214
ظهوريافت، آنگاه خيال به آن تجسد بخشيد و آن را جزء جزء كرد. سپس زبان آن را [ازخيال] گرفت و در قالب حرف و صدا درآورد.[1]
از سوى ديگر، نزول اين حقايق بر انسان كاملى كه مظهر جامع اسماى
الهى و نسخه كوچكى از عالم تكوين است، چيزى نيست جز تجديد ياد و خاطره
آنچه او در تجربه عرفانى خود شهود كرده است:
إِن هو إِلّا ذكر لما شاهده حين جذبناه و غيّبناه عنه واحضرناه بنا عندنا.[2]
{P به همين علّت است كه قرآن، كه سراسر رمز و اشاره به معانى غيبى
است، براى پيامبر كاملاً روشن و ظاهر بوده، هيچ ابهام و پوشيدگى و خفايى
در معانى و مقاصد آن راه ندارد؛ زيرا او از پيش، حقايق مدلولات كلام خدا را
در معراج روحانى خويش مشاهده كردهاست:
ثم أَنزلنا عليه مذكراً يذكره بما شاهد فهو ذكر له لذلك و قرآن،
أَى جمع أَشياء كان شاهدها عندنا مبين ظاهر له لعلمه بأَصل ماشاهده و عاينه
في ذلك التقريب؛
آنگاه [قرآن را] بر او [پيامبر] فرود آورديم در حالى كه براى او
آنچه را مشاهده كرده بود، يادآور مىشود. به همين سبب، [قرآن] ذكر [
يادآور] است و [نيز] قرآن است؛ يعنى جمع كننده چيزهايى است كه او نزد ما
مشاهده كرده بود، مبين و روشن براى او است، بهسبب آنكه پيامبر از اصل
آنچه در آن مقام قرب، آن را مشاهده كرده، آگاه است.[3]
انسان كامل، كه به بركت تجربه عرفانى خود، حقايق قرآن را شهود كرده،
در مواجهه با جلوه ظاهر وحى، با هيچ ابهامى روبه رو نيست. همانگونه كه او
از مظاهر هستى گذشته، با كنه آن آشنا شده و كلمات تكوينى خداوند آينههايى
هستند كه در بصيرت او به روشنى بيانگر اسماى الهىاند، كلمات تشريع و وحى
ملفوظ نيز در نگاه او بى هيچ ابهامى حقايق باطنى خود را نشان مىدهد. به
ديگر سخن، چون او با «مرموزٌ اليه» از پيش آشنا بوده، رمزها براى او جنبه
معما گونگى نخواهند داشت؛ اما انسان فاقد اين تجربه، كه هنوز مدارج شهود
حقيقت را نپيموده و در عالم ظاهر مانده است، همانگونه كه عالم ماده را به
[2]و3. همان، ج 4، ص 402. (آن [نزول حقايق براى انسان كامل] چيزى
نيست مگر ياد كردن آنچه هنگام جذبه و غائبشدن از خود و حضور نزد خداوند
آن را مشاهده كرده است.)
نام کتاب : مباني نظري تجربه ديني نویسنده : الشیرواني، علی جلد : 1 صفحه : 214