نقل است که يکي از او وصيت خواست . گفت : يا اخي ! لازم يک در
باش تا همه درها برتو گشايند و لازم يک سيد باش تا همه سادات تو را گردن
نهند .
محمش گفت : بيست و دو سال با ابوحفص صحبت داشتم. نديدم که هرگز با
غفلت و انبساط خداي را ياد کرد که چون خداي را ياد کردي برسبيل حضور و
تعظيم و حرمت ياد کردي و در آن حال متغير شدي . چنانکه حاضران آن را
بديدندي .
و سخن اوست که گفت : در وقت نزع که شکسته دل بايد بود به همه حال در تقصيرهاي خويش .
از او پرسيدند : بر چه روي به غني آرد به چه آرد الا به فقر و فروماندگي .
و وصيت عبدالله سلمي آن بود که چون وفات کنم سر من بر پاي ابوحفص نهيد . رحمةالله عليه .