responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : حديث بي کم و بيش (شرح گلشن راز شيخ محمود شبستري ) نویسنده : محمدی باغملائی، محمدکاظم    جلد : 1  صفحه : 386
774) دل ما دارد از زلفش نشانى

كه خود ساكن نمى گردد زمانى

دل ‌ معانى گوناگون دارد، در گلشن راز به معنى مخزن اسرار حق است (ف-ع)

دل خلاصه وجود آدمى و مخزن اسرار الهى است، به همين سبب از زلف معشوق نشانى دارد و نيك او را مى شناسد و اين شناخت و معرفت او را بى قرار و آرام كرده و مظهر ﴿كلّ يوم هو فى شأن[1] ساخته است زيرا دل هر لحظه به واسطه تجلّيّات معشوق در تغيير و تحوّل است.

775) ازو هر لحظه كار از سر گرفتيم

زجان خويشتن دل برگرفتيم

از او ‌ اشاره به دل يا زلف است كه در هر صورت معنى درست است.

كار ‌ مجازاً به معنى سير و سلوك است.

سالكان و طالبان حقّ هر چند كه با سعى و كوشش نفى خاطر و ترك تعلّقات مادّى كنند تا به كمال وجود دست يابند ولى دل به واسطه زلف به كثرات و تعيّنات تمايل پيدا مى كند كه بر سالك لازم است دوباره آنها را نفى كند.از طرفى چون راه رسيدن به مقام وصال معشوق پر خطر و طولانى است فكر آسودگى و راحتى از خود برگرفته و به خواست و اراده حقّ راضى شديم و تن به قضاى الهى داديم.

حافظ:

«رضا به داده ده وز جبين گره بگشاى

كه بر من و تو درِ اختيار نگشادست»[2]

776) از آن گردد دل از زلفش مشوّش

كه از رويش دلى دارد پر آتش

مشوّش ‌ آشفته، پريشان

دل سالك به آن سبب از كثرت زلف معشوق آشفته و دردمند است كه مانع و


[1] رحمن، آيه 29.

[2] ديوان حافظ، ص 54.

نام کتاب : حديث بي کم و بيش (شرح گلشن راز شيخ محمود شبستري ) نویسنده : محمدی باغملائی، محمدکاظم    جلد : 1  صفحه : 386
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست