نام کتاب : حديث بي کم و بيش (شرح گلشن راز شيخ محمود شبستري ) نویسنده : محمدی باغملائی، محمدکاظم جلد : 1 صفحه : 384
770) چو او بر كاروان عقل ره زد
به دست خويشتن بروى گره زد
گره زد محكم بست
معشوق و محبوب حقيقى با گره زدن و محكم بستن زلف خود راه
را بر كاروانيان عقل بست و صاحبان عقول
را در وادى معنى حيران و سرگردان ساخت به
طورى كه عقل هرگز نتوانست به توحيد حقيقى
نا آرامى و بى قرارى زلف اشاره به تغييرات و تحولات مراتب وجود است، كه هر لحظه از حالتى به حالت ديگر در مى آيد.
بنا بر اين زلف معشوق يك لحظه آرام و قرار ندارد. گاهى از شدّت بى
قرارى، از وحدت دور مى شود و صبح را كه وحدت
مراد است ظاهر مى سازد و گاهى حجاب
وحدت مى گردد و شب را كه ظلمت كثرت مراد است
ظاهر مى نمايد.
با اين تعبير، زلف هم سبب ظهور حقّ مى شود و هم سبب ستر و حجاب حقّ مى گردد: پس «سبحان من ظهر فى بطونه و بطن فى ظهوره»[1]
«پيداست حسن دوست ز ذرات كن فكان
از بس كه ظاهر است نمايد چنين نهان
[1] پاك است خدايى كه پيداست در پنهانى خود و پنهان است در پيدايى خود.
نام کتاب : حديث بي کم و بيش (شرح گلشن راز شيخ محمود شبستري ) نویسنده : محمدی باغملائی، محمدکاظم جلد : 1 صفحه : 384