نام کتاب : حديث بي کم و بيش (شرح گلشن راز شيخ محمود شبستري ) نویسنده : محمدی باغملائی، محمدکاظم جلد : 1 صفحه : 371
742) ز چشمش خاست بيمارى و مستى
ز لعلش نيستى در تحت هستى
مَستى در اين بيت منظور خمارى چشم مى باشد.
لعل كنايه از لب مى باشد كه اشاره به فيض رحمانى دارد.
همان طور كه چشم ظاهر بيمارى و خمارى دارد در عالم معنى نيز بيمارى
چشم كه مانع از مشاهده جمال روى معشوق مى گردد، ناشى از فراق و دورى
سالك از حقّ است.
همچنين لب معشوق نمايشى است از «نيستى» ممكنات عالم كه تحت سيطره وجود واجب الوجود قرار دارد.
743) ز چشم اوست دلها مست و مخمور
ز لعل اوست جانها جمله مستور
لعل ب742
مستى و خمارى و خرابى دل هاى مردم ناشى از چشم شوخ و پُر كرشمه
معشوق است. همچنين لب معشوق كه نمايشى از نيستى ممكنات عالم مى باشد،
باعث گرديده تا حجاب و مانعى در برابر ارواح و جانها قرار گيرد.
744) ز چشم او همه دلها جگر خوار
لب لعلش شفاى جان بيمار
جگر خوار «كنايه از رنج و محنت است، كسى كه غم و اندوه بسيار خورد».[1]
لب لعل ب742
شفا راحتى، بهبودى، كنايه از «هستى» است.
بيمار كنايه از «نيستى» است.
چشم با ناز و كرشمه معشوق باعث گرديده است تا دلهاى عاشقان اسير و گرفتار