نام کتاب : حديث بي کم و بيش (شرح گلشن راز شيخ محمود شبستري ) نویسنده : محمدی باغملائی، محمدکاظم جلد : 1 صفحه : 338
بى سر و پا حيران، از خود بى خود شدن
از منافذ پوست بدن آدمى به سبب ناراحتى و سختى جدا شدن روح از بدن و به حكم ﴿و اذا البحار فجّرت﴾[1] عرق همچون دريا جارى و روان مى گردد و انسان در اين درياى عرق، غرق شده و سرگشته و حيران مى شود.
662) شود از جان كنش اى مرد مسكين
ز سستى استخوانها پشم رنگين
از سختى و ناراحتى جان كندن و جدا شدن روح از بدن، استخوانهاى بدن كه در سختى و دوام همچون كوه بودند، به حكم ﴿و تكون الجبال كالعهن المنفوش﴾[2] از يكديگر جدا شده و سست و متلاشى مى گردند.
663) به هم پيچيده گردد ساق با ساق
همه جفتى شود از جفت خود طاق
طاق تك، فرد، يكتا
مصراع اول ناظر بر آيه ﴿والتفت الساق بالساق﴾[3] است كه در هنگام مرگ آدمى و قرار دادن او را در قبر، ساقهاى پاهاى او را به هم مى پيچند و نزديك مى كنند.
مصراع دوم ناظر بر آيه ﴿يوم يفر المرء من اخيه و امه و ابيه و صاحبته و بنيه﴾[4]
است كه در هنگام جان كندن و جدا شدن روح از بدن ـ لحظه مرگ ـ انسان از
بهترين و نزديكترين نزديكانش كه با او زمانى جفت و همراه بودند جدا
مى شود.