responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : حديث بي کم و بيش (شرح گلشن راز شيخ محمود شبستري ) نویسنده : محمدی باغملائی، محمدکاظم    جلد : 1  صفحه : 335
654) جهان را نيست مرگ اختيارى

كه آن را از همه عالم تو دارى

چون «مرگ اختيارى» كه كشتن نفس انسانى و رهايى انسان از خواهش هاى نفسانى و عدم بهره گيرى از لذات جسمانى است، مخصوص انسان است و از تمام موجودات عالم فقط انسان داراى مرگ اختيارى است. زيرا وسيله معرفت و شناخت او به حقّ است و جهان بى نصيب از اين نوع مرگ مى باشد. مولانا در اين باره گويد:

اقتلونى اقتلونى يا ثقات

انّ فى قتلى حيات فى حيات[1]

655) ولى هر لحظه مى گردد مبدّل

در آخر هم شود مانند اوّل

جهان به اقتضاى ذات عدمى خود، تغيير و تحوّل در آن ايجاد مى شود و در يك لحظه نيست و نابود مى شود و در همان لحظه بى گذشت زمان هست و بود مى گردد. و چون وجود موجودات وابسته و متصل به وجود حقيقى و واحد است هيچ كس از فنا و نيستى خود با خبر نيست و مى پندارند كه همان وجود اوّل هستند. در حالى كه اين چنين نمى باشد.

«هر زمان نو مى شود دنيا و ما

بى خبر از نو شدن اندر بقا

آن ز تندى مستمر شكل آمدست

چون شرر كش تيز جنبانى بدست»[2]

656) هرآنچ آن گردد اندر حشر پيدا

ز تو در نزع مى گردد هويدا

حشر ‌ ب643

نزع ‌ جان كَندن، كَندن چيزى از جايى (ف-م)


[1] مثنوى معنوى، مولانا جلال الدين بلخى، تصحيح دكتر محمد استعلامى، چاپ پنجم، تهران، انتشارات زوار، 1375، ص177، ب3841.

[2] لاهيجى، شرح گلشن راز، ص 505.

نام کتاب : حديث بي کم و بيش (شرح گلشن راز شيخ محمود شبستري ) نویسنده : محمدی باغملائی، محمدکاظم    جلد : 1  صفحه : 335
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست