نام کتاب : حديث بي کم و بيش (شرح گلشن راز شيخ محمود شبستري ) نویسنده : محمدی باغملائی، محمدکاظم جلد : 1 صفحه : 231
به آن سبب دل عارف آورده زيرا از طريق دل مى توان حق را
مشاهده كرد و صاحبدل مى تواند حق را ببيند. بنابر اين دل عارف در
جستجوى حقيقت هستى است و تنها دل اوست كه مى تواند وجود واحد مطلق را
مشاهده كند.
395) به جز هست حقيقى هست نشناخت
و يا هستى كه هستى پاك در باخت
هست حقيقى ذات حق، وجود حق
«هستى» اول در مصراع دومِ پندار هستى، تصور هستى
«هستى» دوّم در مصراع دوم وجود عارف
پاك جملگى، به طور كلى
در ادامه پاسخ سؤال دوم شيخ محمود شبسترى مى گويد: عارف كسى
است كه به جز وجود حق، وجود ديگرى را نشناسد يعنى هر چه هست، حق بداند و
موجودات ديگر همه را عكس و خيال وجود حق بداند كه در اشياء منعكس گرديده
است همچنين عارف كسى است كه تصوّرى كه از هستى و وجود مجازى خود دارد، آن
را به طور كلى فانى بداند و خود را در وجود حق ببيند.
396) وجود تو همه خار است و خاشاك
برون انداز از خود جمله را پاك
تا زمانى كه سالك از هستى مجازى خود نگذشته باشد راه وصول او به
حق پر از خار و خاشاك از غير حق است و نمى تواند به وصال محبوب و
معشوق خود برسد. به همين منظور شيخ محمود شبسترى مى گويد: سالك بايد
وجود خود را دور اندازد و وجود خود را محو وجود حق بداند.
397) برو تو خانه دل را فرو روب
مهيّا كن مقام و جاى محبوب
مُقام محل اقامت، جا و مكان (ف - م)
نام کتاب : حديث بي کم و بيش (شرح گلشن راز شيخ محمود شبستري ) نویسنده : محمدی باغملائی، محمدکاظم جلد : 1 صفحه : 231