نداشته باشد , يعنى چه پيش از زمان واجب و چه حين زمان واجب و چه پس از
زمان واجب , در تمامى حالات , بايد شخص قدرت نداشته باشد تا بتوان گفت
وى بدانم در يك ساعت ديگر وضو بر من واجب ست , چنانچه آب را بريزم
يا بخورم و آن را براى وضو نگه ندارم , نخواهند گفت كه من قدرت ندارم ,
زيرا من مى توانستم قدرت را نگه دارم . اينجا حكم عقل آن است كه[ (
احفظ قدرتك]) : قدرتت را حفظ كن . يا من مى دانم چند ساعت ديگر آب
در اختيار من قرار نمى گيرد , اما الان مى توانم اين آب را تحصيل كنم .
اينجا حكم عقل[ ( حصلالقدرة]) , ( برو و تحصيل قدرت و آب كن ) است .
بنابراين , چون قدرت ,قدرت عقلى است , در اين باب , عقل به عجز حكم نمى
كند , مگر در صورتى كه شخص به طور مطلق عاجز باشد چه قبل زمان الواجب و
چه حين زمان الواجب . لكن اگر تحصيل قدرت نكرد يا حفظ قدرت نكرد ,
در باب قدرت عقلى , عقل او را معذور نمى داند , بلكه وى را عبد عاصى
مى خواند و مطيع نمى شمارد . اكنون سؤال اين است كه وقتى عقل كسى را
معذور نمى داند و مى گويد[ ( تو قدرت دارى]) , ملاكاين حكم چيست . در
اينجا به يك قاعده كلامى تمسك كرده اند كه[ : ( الامتناعبالاختيار لا
ينافى الاختيار عقابا لا خطابا]) .
هر چند ابى هاشم معتزلى , حتى[ ( خطابا]) نيز قائل به همين
مطلب شده است , لكن ما مى گوييم[ ( خطابا]) معقول نيست , چون وقتى
قدرت نيست و عجز هست , خطاب معقول نمى باشد , زيرا حقيقت امر بعث
به احد طرفى المقدور است . وقتى قدرت نداشته باشيم , نمى تواند بعث
بشود , نمى تواند امر گردد . پس خطاب نيست , اما عقاب مى شود , چون من
به اختيار مقدمات را نياورده ام و به اختيار خودم واجب از من فوت
گرديده است[ : ( الامتناع بالاختيار لا ينافى الاختيار عقابا و ان كان
ينافى خطابا]) .
مرحوم آقا ضياءالدين ( ره ) بر اين قاعده اشكال كرده اند و مى
فرمايند اين قاعده كلاميه در محلى جارى است و بدان تمسك مى شود كه تكليف
و خطابى متوجه مكلف باشد , يعنى در مقامى كه مكلف بايد امتثال كند ,
اگر با سوء اختيار خود را به عجز بيفكند , بدين ترتيب كه يا قدرت موجود
خويش را حفظ نكند و يا بهتحصيل