الفاظ و معانى تركيبيه و افراديه متصف به اجمال و تبيين مى شوند . به طور
خلاصه , وقتى گفته مى شود لفظى مجمل است , معنيش آن است كه اين لفظ نزد
كسى كه عالم به وضع است ظاهر ندارد . بنابراين , اجمال عبارت مى شود از
عدم صلاحيت لفظ و حكايت آن از معنايى مشخص و تعين به آن نزد عالم و عارف
به وضع , از باب اشتراك آن لفظ بين معانى متعدده , يا از باب تعدد وضع
مانند لفظ[ ( عين]) كه مشترك بين معانى متعدده است و يااز باب تساوى
معناى مجازى و حقيقى و يا از جهت ديگر [1] .
آنچه گفته شد ناظر به اجمال و تبيين بود كه از اوصاف لفظ است
چه در معانى تركيبيه و چه در معانى افراديه . اما بعضى از بزرگان , مانند
شيخ انصارى ( قدس سره ) , اجمال و تبيين را در معانى نيز سرايت داده و
قائل شده اند بهاينكه اجمال و تبيين در معانى هم تسرى مى كند , بدين معنى
كه در كلام متكلم گرچه به حسب لفظ ظهور منعقد مى شود , اما اگر ما مراد
وى را ندانيم و ارادهمتكلم مشخص نباشد , همين كلام كه به حسب الفاظ و
قالب آن ظهور دارد يك كلاممجمل است . بعكس : كلامى كه به حسب لفظ ظهور
نداشته باشد اما اراده متكلم مشخص باشد مجمل نيست و مبين است . و اين
مطلب به خلاف مبناى مرحوم آقاىآخوند خراسانى ( ره ) در[ ( كفايه]) است
كه مى فرمايد اجمال و تبيين از اوصافالفاظ است , بنابراين , آنچه كه ظهور
ندارد مجمل است , هر چند به واسطه قرينه خارجيه مراد متكلم معلوم باشد .
و نيز مبين عبارت از آن است كه ظهور دارد , ولو اينكه قرينه خارجيه
داشته باشيم كه متكلم بر خلاف ظهور اراده كرده است . بدين ترتيب ,
اجمال و تبيين از عوارض الفاظ خواهد بود , نه از عوارض مرادات متكلم .
در اين بحث بهتر همان است كه اجمال و تبيين به مرادات تسرى
بيابد و گفته شود كه اجمال و تبيين از اوصاف الفاظ و مرادات است . در
واقع , أصالة الظهور يك اصل عقلايى است و ظاهر كلام دلالت بر مراد
متكلم دارد , از باب اينكه ظهور حكايت از مراد متكلم ميكند . پس , اجمال
و تبيين محصور به الفاظ نمى شود واز
[1] تفصيل اين مطلب در مغالطات لفظيه آمده است و منحصر در شش
نوع است : 1 مغالطه در اشتراك اسم , 2 مغالطه در هيئت لفظ , 3 مغالطه
در اعراب و اعجام , 4 مغالطه ممارات , 5 مغالطه تركيب مفصل , 6 مغالطه
تفصيل مركب .