responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : نگاهی به مقام حضرت خدیجه نویسنده : حسین انصاریان    جلد : 1  صفحه : 27

او كه از آن هزار شبانه‌روز محاصره، به درآمد، از بس كه در اين محاصره زجر ديده بود، بيمار شد و به مرگ نزديك گشت.[1]

زبان حال خديجه (س) هنگام مرگ‌

بيمارى خديجه (س) كه شدت گرفت، پيغمبر (ص) به نزد او رفت و كنار بسترش نشست. خديجه (س) گريه مى‌كرد. پيغمبر (س) فرمود: خديجه جان! چرا گريه مى‌كنى؟ عرض كرد: الان كه لحظات آخر عمرم است، فقط براى يك مسأله گريه مى‌كنم و آن اين است كه نمى‌دانم الآن كه دارم مى‌ميرم، آيا خدا از من راضى است يا نه؟ جبرئيل (ع) نازل شد و فرمود: يا رسول‌الله! خدا مى‌فرمايد، سلام من را به خديجه (س) برسان و بگو، من از تو راضى هستم. خديجه شاد شد. بعد خديجه (س) گفت: آقا! من خواهشى از شما دارم، ولى خجالت مى‌كشم آن را به شما بگويم؛ شما از اتاق بيرون برويد تا من آن را به دخترمان‌


[1] 1. بحارالانوار، ج 18، ص 233.

نام کتاب : نگاهی به مقام حضرت خدیجه نویسنده : حسین انصاریان    جلد : 1  صفحه : 27
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست