responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عنایت امام عصر نویسنده : حسین انصاریان    جلد : 1  صفحه : 23

و تو جوانى و من دلم مى‌خواهد، بيايى و پرونده‌ام را ببينى و خودت نظر دكترها را درباره من ببينى. بعد من برايت بگويم كه چه اتفاقى افتاده است. اگر هم وقت ندارى كه با من به بيمارستان بيايى و اسناد پزشكى من را نگاه كنى، همين ايشان، صاحب كتاب شب‌هاى پيشاور، راست بودن ماجراى من را مى‌داند؛ چون ما با ايشان رفت و آمد داريم و ايشان از جريان من اطلاع دارد، و چنانچه خودت خواستى درباره صحت گفته‌هايم تحقيق كنى، همان‌طور كه گفتم، پرونده من در بيمارستان پارس است. بعد ماجراى خود را چنين تعريف كرد:

صبح كه بيدار شدم و خواستم بروم وضو بگيرم، ديدم نمى‌توانم از جايم بلند شوم. خانمم را صدا كردم و گفتم نمازم دارد دير مى‌شود و من نمى‌توانم بلند شوم. خانمم آمد و زير بغلم را گرفت و بلندم كرد. ولى ديدم با كمك خانم هم نمى‌توانم بلند شوم و همان‌جا افتادم. به او گفتم بهتر است آب بياورى و من در رختخواب وضو بگيرم. نمازم را كه خواندم، به خانم گفتم برو دكتر بياور. دكتر

نام کتاب : عنایت امام عصر نویسنده : حسین انصاریان    جلد : 1  صفحه : 23
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست