نام کتاب : سلفى گرى در آيينه تاريخ نویسنده : سبحانى، شیخ جعفر جلد : 1 صفحه : 40
به صحيح ترين كتاب نزد سلفى ها مراجعه نموده و پرده از پاسخ برمى داريم.
در گرماگرم جنگ خيبر، مرحب خيبرى ترسى در دلها افكنده بود به گونه اى كه هر يك از صحابه پيامبر، به مبارزه با وى اعزام شدند، بدون نتيجه، بازگشتند. اين وضع بسيار ناراحت كننده ، مايه خوشحالى منافقان و بزدلان گشته بود پيامبر در چنين شرايط، فرمود: فردا پرچم را به دست كسى مى دهم كه خدا و رسول او را دوست دارند، و اين قلعه به دست او گشوده مى شود.
فرداى آن روز بسيارى فكر مى كردند كه پيامبر پرچم را به دست آنها خواهد داد، ناگهان على را خواست، پرچم را به دست ا و داد و فرمود: برو، خداى به وسيله تو اين دژ را مى گشايد.
على(عليه السلام) گام به پيش نهاد، مقدارى راه رفته بود كه ناگهان ايستاد و پرسيد: تا چه حد بايد با آنها نبرد كنم؟ فرمود:
تا آنجا كه به يگانگى خدا و رسالت پيامبر گواهى دهند در اين صورت خون و مال آنان محترم مى شود.[1]