responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : قامــوس المعـــارف نویسنده : مدرس تبريزى، محمدعلى    جلد : 1  صفحه : 90

نمايش بيستوپنجم در اعراب و بناى اسم و حالات و حيثيّات آن: بدان كه اوّل كلمات پارسى، هميشه متحرّك بوده و آخر آن ها هماره ساكن مى باشد زيرا كه شروع در سخن جز به حرف متحرّك امكان نداشته و توقّف بر آن به غير حرف ساكن صورت نبندد. پس، از تحرّك حرف اوّلى چاره اى نبوده و از سكون حرف آخرى گزيرى نه، مگر در حالت عطف و اضافه و موصوفيّت و اتّصال به روابط و ادوات و ضمائر; امّا در حالت عطف اگر آخر كلمه، «واو» و «الف» و «هاى خفى» باشد، آن ها را به حالت سكون اصلى خود ]ر[ها گذاشته و «واو عطف» را مضموم سازند: «تيهو و درّاج» و «پا و دست» و «دهانه و چانه»; و اگر آخر كلمه «ياى تحتانى» باشد، روا بود كه مانند حروف ثلثه معمول داشته و يا اين كه «ياى تحتانى» را مشدّد خوانده و مانند ساير حروف، مضموم نمايند: «پيرى و جوانى» و «شاه و گدا» و «مصر و روم» و «مرز و بوم» و «ايران و توران»; و امّا وضع آخر كلمه در حالت اضافه در دستور سيّم از اضافه ـ كه در آخر همين نمايش است ـ مذكور خواهد شد و امّا وضع آخر كلمه در حالت موصوفيّت در نمايش نهم مذكور افتاد و در حالت اتّصال به ضمائر و ادوات و روابط به مناسبت مقام، متحرّك گردد: دلا، جانا، پسرو، دخترو، هوشيارى خوب است.

تبصرةٌ: اجتماع دو ساكن در وسط كلمه، جايز است اگر اوّل آن ها، حرف مدّ باشد: باختن و بيختن و سوختن; و در آخر، جايز است مطلقا: باد و بيد و بود و تشت و پشت و خشت; بلكه گاه باشد كه در آخر كلمه، سه ساكن اجتماع يابد مشروط بر اين كه اوّل آن ها حرف مدّ باشد: ماست، دوست، بيست; و همچنين اجتماع دو ساكن و سه ساكن كه در ميان دو كلمه روى دهد، مشروط به همين شرط است كه اگر اوّل آن ها حرف مدّ باشد، به جهت امكان تلفّظ، آن را به حال خود باقى داشته و مسلّم دارند: كيست، برپا است، نيكو است; و الاّ به جهت تعذّر تلفّظ، آن را جايز نداشته و به چند روش در دفعش كوشند: پس اگر ساكن اوّل غير از «الف» و «واو» و «هاى خفى» بوده و دويّمى هرچه باشد، آن را به مناسبت مقام، متحرّك سازند: پسرك و دخترك و توانگرى و درويشى و چهارم و پنجم; و در جائى كه ساكن اوّل «الف» يا «واو» بوده و دويّمى «الف» باشد، «ياى وقايه مفتوح» در آخرش افزايند: گدايان و خوبرويان; و اگر دويّمى «ياى مدّ» باشد، يك همزه وقايه در ميانشان آرند: تنهائى و بدخوئى; و در جائى كه ساكن اوّل «ه» و دويّمى «الف» و «ى» باشد، آن را به «گاف پارسى متحرّك» تبديل نمايند همچو: آزادگان و بندگى; و اگر دويّمى غير از «الف» و «يا» باشد، يك همزه وقايه متحرّك به مناسبت مقام افزايند: خامه ات و نامه ام و بنده ايم و مانند اين ها.

و چون از اعراب و بناى اسم فراغت يافتيم، پس به صوب حالات و حيثيّات آن، عطف عنان كرده و مى گوئيم كه: اسم را چند حالت است: فاعليّت ]و[ مفعوليّت و حال بودن و تميزشدن و تأكيد و بدل و ندا و اضافه و عطف بيان.

امّا فاعليّت يا حالت ابتدا يا حالت مجرّد يا كلمه مجرّد آن است كه كلمه به حال اصلى خود باقى بوده و سؤال «كه» و «چه» را جواب دهد: «كه بزرگ است؟ خدا»، «چه چيز خوب است؟ توحيد و تديّن».

و امّا مفعوليّت، بدان كه مفعول بر دو گونه است:

1) مفعول يا مفعول به يا مفعول صريح يا مفعول بىواسطه كه بدون واسطه حرفى متعلّق فعل بوده و در جواب «كه را» و «چه را» گفته شود. علامت آن در معهود معيّن لفظ «را» بوده و در غير معيّن بدون آن استعمال نمايند: «كه را بايد كشت؟ كافر را» و «چه را بايد گفت؟ حق را» و «خانه اى خريدم» و «بساطى چيدم»; و گاه باشد كه مفعول را به قرينه سياق حذف كنند.

دوران مى حسرت همه در ساغر ما كرد *** بر هر چه نهاديم دل، از ديده جدا كرد

نام کتاب : قامــوس المعـــارف نویسنده : مدرس تبريزى، محمدعلى    جلد : 1  صفحه : 90
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست