اين و از آن».
2. «اند» به معنى «چند»:
ياد دارم به سال پنجهواند *** به حقيقت نگويمت كه به چند
و گاه باشد كه با «كاف تصغير» استعمال يابد بلكه بيشتر است:
اندكى تامّل كن روزگار ما را بين *** بخت واژگون گشته، طالع سيه را بين
3. «برخى» كه جزئى از كلّ را است.
4. «بس»: «بس كه گفتم زبان من فرسود».
5. «بسا»: «بسا كس كه بگذشت و نامش نماند».
6. «بسى»: «بسى رنج بردم در اين سال سى».
7. «بسيار»:
آفاق را گرديده ام، مهر بتان ورزيده ام *** بسيار خوبان ديده ام، امّا تو چيز ديگرى
8. «بهمان» در شخص غير معيّن.
9. «پاره» كه جزوى از كلّ را باشد.
10. «چند»;
11. «چندى»; كه هر دو زمان نامحدود را باشند.
12. «چه»: «هرچه كنى، به خود كنى».
13. «چيز»;
14. «چيزى» كه هر دو در مقام كنايت از غير آدمى استعمال شوند.
15. «خيلى»: «زانگه كه ترا نديده ام، خيلى شد».
16. «دگر»:
به هر ديار كه بر چشم خلق خار شوى *** سبك سفر كن از آنجا برو به جاى دگر
و همچنين در سه لفظ «ديگر»، «دگرى» و «ديگرى».
17. «دگرى».
18. «ديگر».
19. «ديگرى».
20. «كس»;
21. «كسى»; هر دو معروف است.