responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : قامــوس المعـــارف نویسنده : مدرس تبريزى، محمدعلى    جلد : 1  صفحه : 69

و برادر; به خلاف مركّب كه از دو كلمه يا بيشتر آميخته است; از دو اسم باشد: انوشيروان و گلشكر; يا دو فعل: دار و ندار; يا دو مصدر: آمد و رفت; يا اسم و صفت: جهانگير; يا اسم و فعل: بدگو; يا اسم و حرف: نادرست; يا فعل و حرف: نادان و مخور و مگو و مانند اين ها ـ اگر چه از مركّبات شمردن بعضى از امثله مذكوره محلّ تنقيد است ـ و تركيب دو كلمه، گاهى به واسطه «واو» حصول يابد: داد و ستد; و گاهى به واسطه الف: زناشو، رستاخيز; و گاهى بدون واسطه كه مذكور شد.

دستور: در كلمات مركّبه، علامت جمع را بر جزو لاحق آرند: كتابخانه ها.

دستور: اگر كلمات مركّبه از شدّت تركيب، يك كلمه بوده باشند، على الرّسم متّصل مى نويسند: گلزار و جهانگير.

بدان كه مركّب بر چند قسم است:

1) مركّب اضافى كه از امتزاج مضاف و مضاف اليه تركيب يابد: پدرزن و مانند آن; چنانچه در نمايش بيستوپنجم خواهد آمد.

2) وصفى كه از صفت و موصوف تركيب يابد: بهرام بيگ و صدر اعظم; و از آن رو كه مضاف اليه قيد مضاف و صفت قيد موصوف است، اين دو را مركّب تقييدى نيز گويند.

3) مزجى كه از اجتماع دو لفظ يا بيشتر تشكيل يابد به روشى كه در بدو نظر، لفظ واحد نمايان بوده و حرفى ديگر در ميان نباشد: بغداد و پادشاه و آفتاب و دوازده و سيزده و مانند اين ها; و اعلام مركّبه همچو جهانگير و غيره از اين قبيل است.

4) عطفى كه دو لفظ يا بيشتر به واسطه حرف عطف تركيب يابند و گاهى مترادف لفظى مى باشند: تاختوتاز و شستوشوى; و گاهى مترادف معنوى: سوزوگداز و پيچوتاب; و گاهى متباين: داروندار و گنجورنج; و گاهى متناسب: شاخوبرگ و تيروكمان; و گاهى متضادّ: سىويك و چهلوچهار; و گاهى از اتباع مى باشد: تارومار و هرجومرج; و بالجمله از مثال هاى مزجى و عطفى روشن گرديد كه تركيب اعدادى گاهى از مركّب مزجى در كار و گاهى از قبيل عطفى در شمار بوده و در مقابل آن ها قسمى متّصل نباشد.

5) تكرّرى كه به جهت تأكيد، يك لفظ را مكرّر نمايند: پاره پاره، چاك چاك.

6) اهمالى يا اتباعى كه لفظ را با مهمل و تابع آن مركّب سازند: هرج مرج، خرت مرت و مانند اين ها.

مشتقّ و جامد

نمايش پنجم در جامد و مشتق: جامد آن است كه از كلمه ديگر ساخته و مأخوذ نباشد: آب و آتش و خاك و باد; به خلاف مشتق و اصل فرق بدينگونه است كه هر صيغه اى كه مصدرش به انضمام لفظ «شدن» و «كردن» و مانند آن ها آيد، آن را جامد گويند، همچو: آب خوردن، نمازخواندن و مانند آن ها; و هر صيغه كه مصدرش از اصل صيغه آيد، آن را مشتق گويند: آمدن و رفتن و خوردن و خوابيدن; و مخفى نماند كه مصدر جعلى از اسم جامد هم صحيح است.

پس در موارد اين فرق دقّت بايد نمود و بالجمله كلمات چندى را كه از يك مادّه مأخوذ و مشتقّ شده اند، طايفه كلمات گويند، همچو خورنده، خورده شده، خورد، مى خورد كه از يك مادّه مأخوذ هستند; و مشتقّات

نام کتاب : قامــوس المعـــارف نویسنده : مدرس تبريزى، محمدعلى    جلد : 1  صفحه : 69
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست