و اين، همان خائى است كه در گفتار اوّل سمت گزارش يافت; و بالجمله همين «خا» در بعضى مواضع، مكسور و در پاره اى موارد، مضموم آيد و اين، از نوادر است: خويش، خويشتن، آخور، ميرآخور.
خواصّ: حرف «واو» گاهى به «باى ابجدى» تبديل يافته: نوشته، نبشته; و گاهى به «پاى پارسى» بدل شده: وام، پام; و گاهى به «فاء سعفص» مبدّل گردد: ياوه، يافه; و در بعضى موارد به «ز» و «س»]و[«ش» نيز مبدّل گردد چنانچه در مبحث امر مرقوم خواهد افتاد.
ه
اين حرف بر دو گونه است:
يكى ظاهر يا ملفوظ يا اصلى كه در تكلّم به تلفّظ آيد: راه، چاه، شاه، سپاه; و اين قسم در هر جا به حال خود باقى; و در جمع به «ها»، ساكن; و در تصغير و جمع به «الف» و «نون»، مفتوح بوده; و در اضافه، مكسور گردد: راه ها، رهك، شاهان، اندوه من و مانند اين ها.
و ديگرى وصلى يا مختفى يا غير ملفوظ كه به تلفّظ درنيايد و اين هم، به چند قسم است:
1) اسم مصدريّت: پويه و گريه و ناله.
2) تحقير: پسره، دختره.
3) نسبت: زنانه ]و[ مردانه ]و[ شاهانه ]و[ بچه گانه و تره و خشكه و گرمابه و سردابه.
4) فاعليّت: داننده و گوينده ـ چنانچه بعضى گفته ـ و مى توان گفت كه علامت فاعليّت، «نده» است نه هاى تنها، چنانچه در مبحث اسم فاعل ـ كه از مباحث نمايش پنجم از نگارش اوّل آيين سيّم است ـ خواهد آمد.
5) مفعوليّت كه در آخر فعل ماضى افزوده و هاى صفت نيز گويند: گشته و شناخته.
6) تعيين مدّت كه در آخر الفاظ دالّه بر زمان افزايند: يك روزه، يك شبه، يك ماهه، يك ساله. بديهى است كه اين هم، همان «هاى نسبت» است كه در الفاظ زمانيّه، تعيين مدّت را بوده و در غير اين ها مجرّد ربط و نسبت را باشد.
7) آلت كه در آخر فعل امر يا اسم جامد افزايند: ماله و پيرايه و آويزه و گوشواره و استره و مانند اين ها.
8) مشابهت كه چون نام چيزى را بر مشابه آن گذارند، هائى در آخرش افزايند: تخت و تخته ]و[ دست و دسته و زبان و زبانه و دندان و دندانه و دهن و دهنه و مانند اين ها.
9) لياقت: شاهانه و درويشانه; و برگشت اين هم به نسبت يا مشابهت است.
10) ماضويّت كه به جهت افاده معنى ماضى محكى در آخر ماضى مطلق افزايند: آمده و رفته; چنانچه در نمايش اوّل از نگارش دويّم آيين سيّم خواهد آمد.
11) بيان فتحه كه جز دلالت بر فتح ماقبل خود، فايده ديگر نداشته و رفع اشتباه به كلمه ديگر نمايد: جامه و خامه و خانه و سايه.
12) بيان كسره مثل سابق اش: چه، كه.
13) زايده: زرّين و زرّينه و پشمين و پشمينه و غنجار و غنجاره و مانند اين ها; و مخفى نماند كه اگر چه معانى