و از بسيارى گريه از سخن درماندن، چنانچه نتواند بگويد و اگر گويد گره بر سخنش افتد.
پيوسيدن : بيوسيدن[ر.م].
پيوگ; پيوگانى : بر وزن و معنى بيوگ و بيوگانى.
پيون : (ل) ترياك و به اساطير قديمه يونانيان، طبيب معبودينِ باطل خويش پنداشتندى.
پِيوَند : بيوند[ر.م] و ارتباط و اتّصال و خويش و تبار و متّصل و پيوسته.
پيوند مريم : كه به عربى «حبّ المحلب» و به هندى «كهپونى» گويند، حبّ درختى است شبيه به درخت وَن]ر.م [و تا يك قامتِ انسان و زياده بر آن، و برگش دراز و شبيه به برگ بيد و از برگ زردآلو كوچك تر و خوش بو و چوب آن نيز خوش بو است. و لهذا قصّارانِ]جامه شوى [نهاوند چوب دستى جهت كوبيدن ثياب از آن مى سازند، تا بوى آن به مشام رسيده و درست بماند. و منبت[محل روييدن] آن قلّه هاى كوه و بلاد سردسير، و در ميزان]برابر مهر [رسيده. و به نوشته مخزن[ر.ض]، از آذربايجان و نهاوند مى آورند; و به نوشته تحفه]ر.ض [در طبرستان ]مازندران و اطراف آن [بسيار بوده و آن را «مهلب» نامند.
پيونيا : (ل) خطّه اى قديمى است از شبه جزيره بالقان[بالكان].
پيوه : بيوه[ر.م] و ديرك[ر.م و ديرچهر.م] و هم رودخانه اى است در سمت شمالى قره داغ.
پيه : (چو مزه) پايه و تابع و لاحق و پيرو و(چو ريح) كبر و غرور و به معنى مشهور كه از آن شمع ساخته و در چراغ سوخته و به عربى «شحم» و به فرانسه «سوئيف» گويند.
پيه بالنگ : گوشتِ ترنج.
پيه خرما --->جمّار.
پيه درختى --->قاوند.
پيه زمين : پنبه و يا خراتين[ر.م] و يا جوزِ گندم]ر.م [است.
پيه سوز : چراغى است معروف كه با پيه و موم روشن كنند.