responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : قامــوس المعـــارف نویسنده : مدرس تبريزى، محمدعلى    جلد : 1  صفحه : 439

ادخالات پاپيروس سكته خورده و اهالى اوروپا از فرط نادانى كه در آن اوان داشتند چيزى كه عوض كاغذ باشد نيافته و از روى اضطرار، مطالب خودشان را در پاره اى جلود رقيقه نوشته و گاهى به جهت قلّت و نارسايى جلود مكتوبات اوّلى را محو كرده و مقاصد جديده خودشان را مى نگاشتند. اينك اكثر اخبار و آثار عتيقه ايشان در صفحه جهان محو و نابود گرديده.

و هم احمد رفعت[ر.ض] گويد: بردى يا برس، نوعى از گياه حصير است در زمان قديم از پوست داخلى آن، متاعى اخذ مى كرده اند كه به جاى كاغذ مستعمل مى شده و يونانيان آن را «پاپيروس» گويند و رجوع به «بردى» هم نمايند.

پات : تخت و اورنگ و تخته.

پاتاب; پاتابه : پاپوش[ر.م].

پاتاش : پاداش.

پاتپراس : (چو بادمجان) مكافات و جزا.(ند)

پاتريس : رجوع به دويّمِ «حواريّين» شود.

پاتشكان : بر وزن و معنى بادمجان.

پاتل : (چو جاهل) پاتيل[ر.م].

پاتْلُوژى ---> فيزيولوژى.

پاتله : (چو قافله) پاتيل[ر.م].

پاتو : كندو و خانه عطارد كه سنبله و جوزا است، و يا منزل مرّيخ كه حَمَل و عقرب است.

پاتيل; پاتيله : مطلق ديگ، خصوصاً ديگ دامن فراخ حلواپزى.

پاتيمار : شتاب و تعجيل.

پاتيموس : رجوع به چهارم «حواريّين» شود.

پاتينى : طبق چوبين معروف، كه بدان غلّه بيفشانند.

پاچال : گودال معروفى است كه جولاهان[بافندگان] در وقت بافندگى پاهاى خود را در آن آويزند و بقّالان و غير ايشان در آن ايستاده و متاع خود را مى فروشند.

پاچان : پاچيدن[ر.م] و امر و فاعل از آن.

پاچاهه : پاچال[ر.م].

پاچايه : بول و غايط.

پاچك : (چو عادت و ناخن) تپاله.

پاچله :(چو قافله) چيزى است مانند غربالِ كوچك كه پياده ها بر پاى بسته و برف را بكوبند تا مردم به سهولت تردّد نمايند.

پاچ نامه : همال و قرينو لقب.

پاچنگ : (چو پابند) كفش و پاسنگ[ر.م] و پاى اورنجن]ر.م [و پاشنا[ر.م] و زنگله و خوشه انگور كه بر تاك خشكيده باشد و دريچه كوچك خانه و بالاخانه، خصوصاً آنچه كه به يك چشم نگاه توان كرد و خيار و خربزه و مانند آنها كه به جهت تخم نگاه دارند.

پاچه : تنبان و شلوار و موضع نازك و رقيق پا و مصغّر پاى و به معنى معروف است كه به عربى «كُراع» گويند.

پاچيدن : پاشيدن و آهسته به راه رفتن.

پاچيله : پاچله[ر.م].

پاخره : (چو قافله و بامزه و ساخته) بناى ديوار و خانه و صفّه و نشيمنى كه پيش درِ خانه سازند.

پاخره زن : بنّا و ديوارساز.

پاخيره : پاخره[ر.م].

پاد : پات[ر.م] و بزرگ و عمده و پاييدن و پاس و پاسبان و دارندگى و سامان.

پادار : پاى مرد[ر.م] و باقى و ثابت و هميشه و برقرارو نام خداى تعالى و نام روز بيستم يا هشتم ماه هاى جلالى كه در «تاريخ جلالى» مذكور افتاد و امر بر پاى داشتن و فاعل از آن و اسب جلد و كعبتين قلب.

پاداش; پاداشْت; پاداشَن : مصاحب و رفيق و مطلق مكافات و يا ثواب و جزاى نيكى و بس و ايراد و اشكال و اعتراض كردن.

پادآفراه; پادافره : بادافراه[ر.م] است.

پادام : تله و دامى كه از موى اسب سازند كه مرغان به قيد درآيند و مرغى كه نزديكى دام بندند تا مرغان ديگر به هواى آن در دام آيند و حلقه چرمين معروف كه هر دو پاى را در آن كرده و بر بالاى درخت هاى بلند روند.

پادان ---> حشيشة السّعال.

پادزهر : پازهر[ر.م].

نام کتاب : قامــوس المعـــارف نویسنده : مدرس تبريزى، محمدعلى    جلد : 1  صفحه : 439
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست