فرمود
تا او را فرو گرفتند، در حال لكهمنيه را ولادت بود، چون بزمين آمد، مادرش
از شدت حمل دران حالت در گذشت، لكهمنيه را بر تخت نهادند، و هشتاد سال
پادشاهي كرد. از ثقات روايت چنين است: كه هرگز بر دست او از قليل و كثير
(هيچ) ظلمي نرفت، و هر كه از وي سؤال كرد، يك لك بخشيد، همچنان كه سلطان
كريم قطب الدين حاتم الزمان طاب ثراه. چنان تقرير كردند: كه در ان بلاد
كركوده بعوض چيتل روان است (عطائي) كه كمتر بود [1]، يك لك كركوده بدادي
[2] خفف اللّه عنه العذاب. بسر ذكر محمد بختيار باز آئيم: چون محمد
بختيار، از خدمت سلطان قطب الدين بازگشت و بهار فتح كرد، و ذكر او بسمع راي
لكهمنيه و اطراف ممالك او برسيد جماعتي منجمان و برهمنان و حكماء مملكت او
بنزديك راي آمدند و عرضه داشت كردند: كه در كتب ما از قدماء برهمنان چنان
آوردهاند: كه آن مملكت بدست تركان خواهد افتاد، و آن وعده نزديك آمد. صواب
آنست كه راي موافقت نمايد: تا (با) جمله خلق ازين مملكت نقل كنند [3] و
از فتنه تركان بسلامت مانند [4]. راي چنين جواب داد: كه اين مرد را كه
بر بلاد ما مستولي گردد. هيچ علامتي هست در كتب شما؟ برهمنان گفتند: علامت
او آنست، كه چون راست بايستد بر دو قدم، و دستها فرو گذارد، هر دو دست او
از سر زانو (ي او) درگذرد، چنانچه انگشت [5] دست او بساق پاي (او) برسد
راي گفت: صواب آن باشد، كه معتمدان فرستيم، تا تفحص آن علامت بواجبي بجاي
آرند. بفرمان راي معتمدان فرستادند، و تفحص كردند، و آن علامت در خلقت و
قامت محمد بختيار رحمه اللّه باز يافتند. و چون آن علامت ايشان را[1] مط: كردي [2] در يكي از نسخ ماخذ مط: بدادي و ازين نوشته وقف مصرف بالاتر. [3] مط: نقل كرده شود تا از [4] مط: مانيم [5] مط: انگشتان.