ملك
حسام الدين اغلبك [1]. و چون اسپ و سلاح نيكو حاصل كرده بود و بچند
موضع جلادت و مبارزت نمود، او را سليتر و سهولي [2] اقطاع دادند و چون
مرد شجاع و دلير بود، بطرف منير و بهار ميدوانيد و غنايم بدست ميآورد، تا
استعداد تمام از اسپ و سلاح و مرد بدست آورد، و ذكر جلادت و غنايم او منتشر
گشت، و جماعت اخلاج از طرف هندوستان روي بدو آوردند، و ذكر او بخدمت سلطان
قطب الدين رسيد، او را تشريف فرستاد و اعزاز وافر فرمود. چون بران اكرام
استظهار يافت، لشكر بطرف بهار برد: و آن ولايت را نهب كرد، و يك دو سال
برين منوال بدان حوالي و ولايت ميدوانيد، تا استعداد حصار بهار كرد. ثقات
چنين روايت كردند: كه با دويست برگستوان، بدر قلعه بهار رفت و بمغافصه جنگ
پيش برد، و دو برادر بودند دانشمند (ان) فرغاني يكي نظام الدين و دوم
صمصام الدين (رحمهما اللّه در خدمت محمد بختيار و صمصام الدين را) كاتب اين
حروف دريافت به لكهنوتي، در شهور سنه احدي و اربعين و ستمائة. و اين نقل
از وي است: چون بدر حصار وصول بود [3]، جنگ پيش بردند، و اين دو برادر
دانشمند در ميان آن فوج غازيان جانباز بودند، كه (چون محمد بختيار) خود را
بقوت و دليري در تنوره دروازه (آن) حصار انداختند و قلعه را فتح كردند و
غنايم بسيار بدست آورد [ند]. بيشتر ساكنان آن موضع برهمنان بودند، سرهاي
تراشيده داشتند، همه كشته شدند و در آنجا كتب بود، چون كتب بسيار در نظر
اهل اسلام آمد جماعتي را طلب كردند كه [آثار] از معاني آن كتب، اعلامي باز
دهند، جمله كشته شده بودند. چون معلوم شد، تمامت آن حصار و شهر مدرسه بود
بلغت هندوئي بهار اسم مدرسه باشد.[1] اصل وپ: غلبك، مط و راورتي: اغلبك، عوفي در جوامع الحكايات اغلبك
آورده، كه اوغلي در تركي بمعني شهزاده است و اغلبك معني بيگ شهزادگان و
جنرالان دارد (ايليوت 2: 667). [2] كذا في الاصل. مط: سهلت و سهلي.
يكي از نسخ مط: سلست و سهلست. متن راورتي: بهگوت و بهيولي حاشيه وي: سهولي،
سهيلي، سهلت، سهلست. پ: سلهت و سهيلي. سلهت اكنون در بنگال و منير و بهار
هم در هند موجوداند اما بهويلي پر گنهيي بود در سركار چنار (آئين اكبري 2:
165) و بهگوت همين هنسه جنوب بنارس است (ايليوت 2: 703) [3] مط: افتاد.