ابن
الخطيب بفيروز كوه آمد، و روز جمعه خطبه كرد، و در اثناء خطبه اين لفظ
بگفت، در حضور سلطان غياث الدين محمد سام انار اللّه برهانه كه: يا ايها
الغياث المستغاث، المستغاث [1] من التكش الطاغي الباغي. و در وقت
بازگشتن ابن الخطيب، پدر اين داعي مولانا سراج منهاج [2] رحمة اللّه
عليه در حدود مكران وفات يافت، و دران معني از حضرت خلافت ناصر الدين اللّه
فرماني رسيد كه: و اما السراج المنهاج فقد وقع في الطريق اجره علي اللّه و
رحمة اللّه عليهم اجمعين. سلطان تكش را با خطا عهد مستحكم بود، و ثقات چنين روايت كردهاند: كه
پسر خود سلطان علاء الدين محمد [3] را وصيت كرده بود: كه زينهار با
كفار خطا خصومت نكني! كه اسلام در سر كار تو شود، همچنان شد: كه آن پادشاه
عادل گفته بود، و از وي درين معني چنين روايت كنند كه گفت: قيامت دو
خواهد بود، يكي آن وقت كه خداي تعالي وعده كرده است، دوم آن وقت كه من از
دنيا نقل كنم، بسبب فتنه كفار. سلطان تكش سالها ملك راند و درگذشت، و
السلام.
السادس سلطان جلال الدين محمد [4] ايل ارسلان
كه او را سلطانشاه گفتندي، پادشاه جلد و تا زنده بود، چون نوبت تخت
خوارزم به برادرش رسيد، ميان او و برادر او مكاوحت ظاهر شد، از خوارزم بطرف
خراسان آمد، و از خراسان بطرف غور آمد، و بخدمت سلطان غياث الدين محمد سام
پيوست، سلطان غياث الدين و ملوك غور او را اعزاز كردند و ميان سلطان تكش و
سلطان غور عهد مستحكم بود، و بعضي از خراسان تعلق بامراء غز گرفته بود، و
بعضي به بندگان سنجري، و بعضي بحضرت فيروز كوه و باميان. و با برادرش مصاف
شد، سلطان شاه از غور مدد التماس نمود تا خراسان از برادرش و امراء غز
مستخلص كند و بجهت او خالي كند.
[1] در ترجمه راورتي مستغاث مكرر نيست. [2] اصل و پ: منهاج سراج. راورتي: سراج الدين منهاج، كه صحيح همين است، زيرا منهاج سراج نام خود مولف است. [3] اصل: سلطان علي الدين [4] پ: محمد ندارد، راورتي: محمد بن ايل ارسلان.