مستحصر شد [1]، و مدتها ملك دمشق را شريك و نايب او بود، مدتي ملك راند و درگذشت، رحمة اللّه عليه.
العاشر الملك الكامل
ملك كامل ولي عهد پدر بود، بتخت مصر بنشست و بعد از پدر و برادر ملك
المعظم ممالك شام در تصرف آورد، و پسر خود را كه مسعود نام بود، پادشاهي
ممالك يمن داد، و حجاز در ضبط آورد، و بجانب روم و عرب جهاد بسيار كرد، و
سنت غزو و جهاد بجا آورد، و بعد از چندگاه درگذشت، و اللّه الباقي و كل
شيء هالك.
الحادي عشر الملك الصالح بن الكامل
ملك صالح ولي عهد پدر بود، چون برحمت حق پيوست، ملك صالح بتخت مصر نشست،
و ممالك پدر و اجداد را در تصرف آورد، و بنو اعمام خود را، و برادران را
بقدر امكان مراعات و خدمت كرد، و ملك را محافظت نمود، و اندك عمر يافت، و
بعد از چندگاه درگذشت، و از وي فرزندان خرد ماندند. ثقات چنين روايت كردند:
كه در حوادث و وقايع ايران كه فتنه چنگيزخان ظاهر شد جماعت تركان خوارزم، و
ترك خوارزم شاهي بعد شكست سلطان جلال الدين منكبرني [2] بن محمد خوارزم
شاه، بزمين مصر و شام افتادند، و ملك عادليان را در تصرف آوردند، بعضي
گذشتند و بعضي ماندند، ملك تعالي بر همه رحمت كناد، و سلطان السلاطين ناصر
الدنيا و الدين را در تخت پادشاهي باقي و پاينده داراد، آمين.
[1] پ: مستحز. در ترجمه راورتي، بعد از كلمات مستحصر شد، چنين آمده: ملك
المعظم و ملك العادل از يك مادر بودند، و مدتها ... ولي اين جمله در (پ)
نيز نيست [2] اين نام بدو صورت نقل شده: منكبرني و منكبرتي. لن پول و شجره تورك منكبرتي نوشتهاند. و در كتب تاريخ مانند نفثة المصدور و سيره خوارزم شاه منكبرني است. قراري
كه يكي از فضلاي ما وراء النهر مرحوم هاشم شايق بمن گفت، اين نام بدو صورت
در زبانهاي آنجا تحليل ميگردد: اول منك بمعني داغ و لكه سپيد، و برتي يعني
بروت، پس منكبرتي بمعني سپيد بروت است. دوم منك به همان معني سابق، و
برون بمعني بيني كه منكبرني سپيد بيني باشد. راورتي: منگبرني، پ: منكبرني
ستوري نيز اين نام را باملاي منكبرنيMankubirni ضبط كرده (تاليفات فارسي
2: 1349) قراري كه در صفحه 6 ج 2 در متن طبقات آمده گويا معني منكبرني
بفارسي هزار مرده باشد. كه لقب يكي از امراي شمسيه هند كبير خان اياز بود.
چون در تركي منك بمعني هزار بود، و كاشغري آنرا به كسره اول بهمين معني
نوشته (ديوان لغات الترك 3: 266) پس ازين اشاره منهاج سراج و بد نيل بودن
كلمه منك (هزار) در اول آن گفته ميتوانيم كه معني اصل كلمه «هزار مرده»
باشد. منهاج سراج گويد: خلق او را هزار مرده گفتندي، بدين سبب او را
منكبرني لقب فرموده بود. (رك: ص 6 ج 2 همين كتاب).