و
لشكر او بيش نماند، و چند بار شكست افتاد، صواب آنست: كه با سلطان صلح
كنيم، و الا بطرف عراق رويم، و ترك خراسان گيريم، امير داود شير دل كه در
شهامت و جلادت همتا نداشت گفت: ملك گيري با بددلي جمع نشود، اگر هزار جان
فدا بايد كرد، من جز دست آويز و جنگ كار ديگر ندارم اما الملك و الهلك امر
الملوك [1]. امراء سلجوق چون آن دليري مشاهده كردند با او متفق شدند و
تمام اتباع و خلق خود را در بيابان فرستادند، و سوار جريده مستعد مصاف و
جنگ، بر سر بيابان بحدود دندانقان [2] توقف نمودند. چون سلطان آنجا رسيد
جنگ قايم شد، و سه روز از بامداد تا وقت غروب مصاف بود تا روز آدينه نهم
ماه رمضان سنه احدي و ثلثين و اربعمائه، كار بر لشكر سلطان تنگ شد و تركان
سلطاني فوج فوج گشتن [3] گرفتند. سلطان مسعود منهزم شد، و سلجوقيان نصرت
يافتند و پادشاهي بگرفتند، و بعد از مصاف بر همان موضع تخت نهادند و طغرل
پادشاه شد، و يبغو بمرو رفت، و امير داود لشكر بطرف طخارستان و بلخ برد، و
آن ممالك بگرفت، و بعد از آن طغرل و داود بخوارزم رفتند و ضبط كردند و بعد
از چند گاه كه ممالك ضبط كردند، طغرل برحمت حق پيوست. داود با محموديان و
سلاطين غزنين عهد بست، و پادشاه خراسان و ممالك عجم شد و جهان او را صاف
گشت، و مدت بيست و اند سال پادشاهي راند، در شهور سنه احدي و خمسين و
اربعمائه برحمت حق پيوست، و تخت سلطنت به سلطان الب ارسلان غازي آراسته
گشت. و اللّه الباقي و كل شيء هالك و السلام.
الثالث الب ارسلان غازي
بن داود جغربيگ [4]، بعد از داود بتخت خراسان بنشست در شهور سنه احدي
و خمسين و اربعمائه، و ممالك خراسان و عجم و عراق و خوارزم و طبرستان
[1] اصل: اما الملك او لملك، پ: مانند متن. ترجمه راورتي: يا فتح يا مرگ [2] اصل: بحدود طالقان و انقان راورتي: بحدود ايقان. پ: بحدود طالقان
باتفاق توقف. اخبار الدوله و راوندي: دندانقان، بين مرو و سرخس البيروتي و
حدود العالم دندانقان را شهري از خراسان دانند [3] اين كلمه را بكاف پارسي و عربي هر دو ميتوان خواند، راورتي، بكاف پارسي ترجمه كرده [4] اصل و پ: طغرلبك بن داود. راورتي و غيره: مانند متن.