و
تسعين و مائه او به همدان آمد با لشكر جرار، و مامون هرثمه [1] بن اعين
را پيش علي عيسي باز فرستاد، و طاهر بن الحسين [2] را مقدمه او كرد به
حكم مصلحت ديد. فضل ابن سهل [3] كه وزير او بود، طاهر را الواء داد گفت:
قد عقدنا لك لواء لا يخل ثلثين سنة. و همچنين بود پادشاهي طاهريان سي و
اند سال بود، و درد و فرسنگي ري با چهارده هزار (و قيل پانزده هزار بزد،
علي ماهان [4] را كه پنجاه هزار [5] سوار آورده بود بكشت، و سر او
نزديك مامون فرستاد، و جمله جبال عراق فتح كرد و واسط و اهواز بگرفت و بدر
بغداد آمد، و مدت يك سال جنگ كرد و ايمن را بگرفت و بكشت، و سر او بنزديك
مامون فرستاد رحم اللّه با برده و قضيب [6]، و خاتم بر دست پسر عم خود
محمد بن الحسن بن مصعب و آن حادثه و فتح بيست و پنجم محرم سنه ثمان و تسعين
و مائه بود. و رحم اللّه الجميع و الكاتب و الناظر و الداعي. ادام دولة السلطانية الناصر المحمودية.
الاول طاهر ذو اليمينين
صاحب تاليف قصص نابي هيصم، كنيت او ابو الحسن و نام الهيصم بن محمد
النابي [7] رحمه اللّه، چنين ميآرد، كه چون أمير المؤمنين مامون غسان
بن عباد را از امارت خراسان معزول كرد، ولايت خراسان و عجم به امير طاهر
داد، جد ايشان اسعد را در جاهليت فرخ [8] نام بود بر دست طلحه رضي اللّه
عنه اسلام آورد، و او را اسعد نام نهاد، او را پسري آمد، مصعب نام نهاد
اين مصعب ساكن فوشنج شد. چون دعوت آل عباس ظاهر شد، مصعب يكي از نقباء و
داعيان آن دولت گشت، و پسري آمد، او را حسين نام كرد. اين حسين مدتي عمل
فوشنج داشت و والي بود
[1] اصل: حرثمه [2] اصل: بن الحسن. [3] اصل: فصل اين سهل؟ [4] كذا، راورتي: علي بن عيسي بن ماهان. [5] كلمات بين قوسين در (پ) نيست. [6] اصل: نسب. پ: نصب. الكامل
(6: 117): بعث معه طاهر بالبرده و القضيب و الخاتم. چون نسب و نصب در
اينجا موافق نميآيد، بقول ابن اثير درست شد. راورتي اين كلمه را بهROD
يعني عصا ترجمه كرده. [7] اصل وپ: الثاني (ر: 4). [8] اصل: فرح. راورتي وپ: فرخ.