نام کتاب : فرهنگ قرآن نویسنده : امامی، عبدالنبی جلد : 1 صفحه : 194
حمل
آن امانت خودداری نمودند و از آن ترسیدند. پس خودداری آنها از حمل آن
امانت، به سبب عدم مقتضی در آنها بود نه به جهت سرپیچیشان؛ پس خودداری
آنها، از لحاظ تکوین و به سبب عدم استعداد برای حمل امانت بود؛ پس قضیه
سالبه منتفی به انتفای موضوع خود است. (به عبارتی) اعلان این مطلب است که:
انسان آمادگی و استعداد حمل امانت را دارد که آن، کمال دین حق و به کمال
رسیدن اجتماع بشری و سعادت در دو دنیاست، و هرچه ماسوای او باشد، در وسعت
او نخواهد بود. از این مطلب چنین برمیآید که کرامت و شرف این انسان، او را
لایق چنین امانتی نموده است، مانند شرافت وجود بر عدم؛ به اینکه ما سوای
او نسبت به این امر، مانند اعداماند، و انسان همچون وجود، لایق آن است؛
همانطور که انسان کلی، نسبت به غیرش امین است. این امانت یکی از دو چیز
ثقیل است که پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله آنها را بر ما گذاشت که
(اینک ما) ناگزیر به حفظ و ادای حقّ آن و رد نمودنش به اهلش هستیم، و فی
قوله تعالی: «وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ» هم فرموده: و حمل این امانت، با آن
سنگینی و عظمت، توسّط انسان، با وجود کوچکی جثّه و ضعف جسمیاش، به واسطه
استعداد و صلاحیت او برای حمل این امانت است و اینکه او حقّ امانت را به
وجه آن ادا مینماید، و لکن او خیانت کرد، و آن را از صاحبش غصب نمود و آن
را به کسی که استحقاق آن را داشت و لایقش بود، رد نکرد: «إِنَّهُ کانَ
ظَلُوماً جَهُولًا»، «ظلوم»، بر صاحب امانت به غضب، و بر نفس خودش به عذاب،
و بر جامعه بشری به سد شدن در به کمال رسیدن دینی آنان و به سعادت دو دنیا
نایل شدن ایشان، «جهول» به مکان موقعیت امانت، پس حمل کرده آن را
درحالیکه لایقش نبود. بنابراین وصف به ظلم و جهل، لایق کسی است که به
امانت خیانت کرد و در حقّ آن کوتاهی نمود، نه کسی که آن را بر خود حمل نمود
و امانتداری کرد و حقّ آن را ادا نمود. [1] [1]. بصائر، ج 32، ص 322.
نام کتاب : فرهنگ قرآن نویسنده : امامی، عبدالنبی جلد : 1 صفحه : 194