چنان كه دين به معنى شريعت، ملزوم طاعت و خضوع در مقابل مقررات و تكاليف دينى است.
ورع و معصيت نيز لازمۀ فرمانپذيرى يا نافرمانى است. قضا و داورى و به تبع، حكم نيز از شئون دينى بوده و هست.
امّا مذهب، به معنى روش و مسلك و طريقه آمده است كه از «ذهب فلان الى رأى» (يعنى داراى اين عقيده گرديد) اخذ شده است.
بايد دانست كه نوعا كلام لغويين ناظر به موارد استعمال است، و در كمتر جايى ريشه و اصل كلمه و معنايى را كه به آن مناسبت در معانى ديگر استعمال شده بيان نموده و روشن ساختهاند.
از اين رو، بىمناسبت نيست در وجه اشتقاق اين دو كلمه كمى تأمل شود. در كلمۀ «ملّت» اوّلين معنايى كه عالمان لغت براى فعل «ملّ» ذكر كردهاند (ادخل) است، كه اطلاق آن بر دين و شريعت به مناسبت ورود معتقدات در باطن شخص و اثر آن در قلب پيروان دين است «ملّ» به معنى (سئم) (دل آزرده شد) و ملال به معنى دل آزرده شدن به همين مناسبت است كه ملالت بر باطن و دل وارد و مؤثر مىشود.
همچنين املال و املاء كه به معنى نوشتن مىباشد، به همين سبب كه مطلب در كتاب و دفتر وارد شده و اثر مىگذارد استعمال شده است.
البته براى (ملّه) معنايى ذكر شده كه در نخستين نظر با اين وجه مناسبت ندارد و آن آتش نرمه يا خاكستر گرم است يا نانى است كه بر روى آن پخته مىشود.
وجه اشتقاق ملّت از آن نيز به مناسبت اثرى است كه نان بر روى آتش نرمه و خاكستر مىگذارد. [9]
امّا «نحله» ، ظاهرا معنى حقيقى آن (كه به مناسبتى بر موارد مختلفه استعمال شده) همان ضعف و لاغرى است. كه از نحول به معنى لاغرى پس از بيمارى گرفته شده، چنان كه همين لاغرى و باريكى در تمام موارد استعمال مشاهده مىشود. مثلا: جمل ناحل يعنى شتر لاغر، و سيوف نواحل يعنى شمشيرهايى كه به واسطۀ كثرت استعمال باريك شدهاند، و حتى كلمۀ(نحل) به معنى زنبور عسل، نيز به مناسبت باريكى ميان يا لاغرى زنبور است.
«انتحال» به معنى نسبت دادن امرى بر خلاف واقع نيز به مناسبت ضعف