نام کتاب : معاد و جهان پس از مرگ نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 302
3- آن روز كه همه چيز در هم كوبيده مىشود!
كوبنده، چه كوبندهاى؟ و تو نمىدانى كوبنده چيست؟ آن روز كه مردم مانند
پروانهها پراكنده شوند! و كوهها همچون پشم رنگ كرده و زده شده و بر باد رفته
متلاشى گردند!» [1]
در حقيقت زلزله و ضربه و لرزه آن روز به قدرى شديد است كه همه چيز را در هم
مىكوبد و «قيامتى» برپا مىكند!
در اينجا اشاره به وضع انسانهاى سرگردان شده كه در نخستين ضربهها به قدرى به
هيجان مىآيند كه همچون پروانگانى كه پى در پى خود را به شعلههاى شمعها مىكوبند
تابسوزند و نابود شوند، خود را به هر طرف مىزنند!
بعضى معتقدند كه بر خلاف تصور مشهور و شاعرانه و دلپذيرى كه درباره پروانه و
شمع در اذهان وجود دارد كه از عشق و پاكبازى و قربانى شدنش در پاى معشوق سنگدل و
بى رحم، در عين سكوت و خاموشى داستانها سرودهاند، پروانه هرگز قربانى راه عشق به
شمع نمىشود بلكه فقط قربانى راه فراموشكارى خويش است، زيرا حافظهاش به قدرى ضعيف
و ناتوان است كه با نزديك شدن به شعله شمع و احساس سوزش گرما فوراً به عقب بر
مىگردد، اما با گذشتن يك لحظه، فراموشى به او دست مىدهد، مجدداً به سوى شعله باز
مىگردد و آنقدر اين كار را تكرار مىكند تا جان خود را بر سر فراموشكارى بگذارد!
و شايد تشبيه مردم، در آيات بالا، به پروانههاى پراكنده به هنگام بروز نخستين
نشانههاى هولناك رستاخيز نيز براى نشان دادن عظمت حادثه است