نام کتاب : قرآن و آخرين پيامبر نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 75
جاى انكار
براى او باقى نگذاشته است.
از تواريخ، و
همچنين از خود قرآن مجيد به خوبى برمىآيد كه مخالفان پيامبر نسبتهاى ناروائى به
او ميدادند، تا افكار عمومى را كه به سرعت متوجه او مىشد از وى منحرف سازند از
جمله گاهى به او «مجنون» [1] و گاهى
«شاعر» [2] مىگفتند.
و نيز گاهى
«كاهن» [3] و زمانى هم «ساحر» [4]!
مىگفتند.
اما در واقع
هر يك از اين نسبتهاى ناروا نكتهاى داشت: به اين جهت به آن حضرت نسبت «جنون»
ميدادند كه با عادات و رسوم غلطى كه يادگار صدها سال بود مىجنگيد، همان عادات و
رسومى كه با گذشت اعصار و قرون چنان با زندگى آن مردم آميخته شده بود، كه از
ضروريات و بديهيات محسوب مىگرديد، و مخالفت با آن، مخالفت با امور بديهى و ضرورى
شمرده مىشد، آنها اين مخالفت را نشانه ديوانگى مىپنداشتند!
اين موضوع
منحصر به پيامبران نبوده بلكه تمام مصلحين بزرگ بشر كه با عادات و رسوم غلط و
خرافات و موهوماتى كه يادگار قرون گذشته بوده، مبارزه مىكردند متهم به جنون و
ديوانگى مىشدند، چون بسيارى از مردم تقليد كوركورانه و پيروى بدون قيد و شرط از
عادات و رسوم محيط را «شرط عقل»! ميدانند. البته اگر عقل اين باشد مخالفت با آن
ديوانگى است.
[1]. وَ يَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِكُوا
آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ (سوره صافات آيه 36): و پيوسته مىگفتند: «آيا ما
معبودان خود را بخاطر شاعرى ديوانه رها كنيم؟!