responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : داستان ياران نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 1  صفحه : 35

شده است. ولى مرحوم علّامه مجلسى در بحارالانوار نقل مى‌كند كه:

در عصر خليفه دوم، سه نفر از علماى يهود نزد خليفه آمده و سؤال‌هايى بسيار پيچيده، دشوار و مهم را مطرح كرده و از رئيس مسلمانان خواستند تا پاسخ دهد. يكى از سوال‌هايشان در مورد اصحاب كهف بود؛ پرسيدند:

«جوانانى كه با آيين بت‌پرستى مخالفت كرده، و به خداوند يگانه ايمان آورده، و به هدايت و ارشاد مردم پرداخته، و بر اثر فشار و تعقيب طاغيان زمان از قوم خود فاصله گرفته، و به بيابان فرار كرده، و به غارى پناه بردند چه كسانى بودند؟

نامشان چه بود؟ در چه شهرى زندگى مى‌كردند؟ نام پادشاهشان چه بود؟

و سرنوشت آنها چه شد؟

خليفه دوم، كه از پاسخ اين سؤال‌ها عاجز و ناتوان بود، نگاهى به اطراف كرد.

اتّفاقاً حضرت على عليه السلام را در آن‌جا ديد، خطاب به حضرت عرض كرد: يا اباالحسن! پاسخ اين سؤال‌ها تنها از عهده شما برمى‌آيد. امام عليه السلام خطاب به دانشمندان يهودى فرمود: اگر به تمام سؤال‌هاى شما جواب بدهم، قبول مى‌كنيد كه دين اسلام برحق است؟ گفتند: بله. آنها سؤال‌هاى خود را مطرح كردند و امام عليه السلام با صبر و حوصله پاسخ سؤال‌هايشان را داد.

عمده سؤال‌ها مطرح و پاسخ آن دريافت گرديد. دو نفر از آن سه نفر اسلام آوردند، و نفر سوم گفت: يا على! دل من هم نرم شده، و مايل به اسلام گرديده امّا هنوز تزلزل دارم. لطفاً درباره اصحاب كهف و جزئيّات آن كاملًا برايم شرح دهيد، زيرا مى‌دانم علم تو به جاى ديگرى پيوند خورده، و هنگامى كه در ميان اصحاب و ياران پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فردى همچون تو باشد حتماً آن پيامبر برحق است، امّا دوست دارم در مورد اصحاب كهف بيشتر بدانم. حضرت فرمود: در منطقه روم شرقى شهرى به نام اقسوس وجود داشت كه پادشاه عادلى بر مردم‌

نام کتاب : داستان ياران نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 1  صفحه : 35
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست