نام کتاب : خطوط اقتصاد اسلامى نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 69
آسيبپذير است چرا كه با حداقل تجهيزات عضوى آفريده شده، و ما يحتاج او در همه
جا و همه وقت بطور فراوان و رايگان يافت نمىشود.
و از سوى ديگر موجودى است «افزون طلب» چرا كه بر اثر اختيار و آزادى بهيچ چيز بحد ضرورت قانع
نمىشود و ولع او هر دم بيشتر است.
اين دو خصلت در عين اين كه از خصوصيات غير قابل انكار بشريت است اختصاص و
ارتباط به هيچ يك از دورانهاى تاريخى توليد كه بوسيله ماركس تعيين شده ندارد.
اين دو خصلت «ضعف و زيادىطلبى» علاوه بر اين كه او به تلاش و تفكر زيادتر از حيوانات وا مىدارد، خصلت سومى
را نيز در او پرورش مىدهد و آن «طفيلى گرائى
يا تجاوز» است، تجاوز به آنجا و آن كس كه مايحتاج مطلوب
او را دارد.
هنگامى كه اين سه خصلت را در كنار اين واقعيت بگذاريم كه در طبيعت گاهى مواد
مورد نياز انسان تنها در يك فصل توليد مىشود و در فصول ديگر سال وجود ندارد، و از
اين گذشته خشكسالى فراوان سبب مىشود كه او از اين مواد مدّتى محروم بماند كه تنها
چاره اين كمبودها ذخيره كردن است.
اين امو چهارگانه مسأله مالكيّت را به انسان آموخته است كه محصول تلاش و كوشش
خود را جمع آورى و ذخيره كند و حداكثر بهرهگيرى را از آن بنمايد و در برابر
مهاجمين از آن دفاع نمايد. [1]
هيچ يك از اين دو فرضيه- بعقيده ما- با واقعيت تطبيق نمىكند، چرا كه
فرضيهدورانهاى پنجگانه همانگونه كه در بحثهاى سابق ديدهايم يك امر پندارى بيش
نيست، و طبقه بندى آن نشان مىدهد كه تنظيم كنندگانش براى نتيجهگيرى دلخواهشان آن
را مخصوصاً به اين صورت تنظيم كردهاند.
و بهر حال گذشته از فقدان دليل نقاط ضعف آشكارى دارد كه در مباحث پيشين گذشت.
«فرضيه دوّم» كه بر اساس ضعف دو جانبه «انسان» و «طبيعت» پايه گذارى شده نيز قابل قبول
نيست.
چرا كه بزودى خواهيم ديد مسأله مالكيّت را نقطههاى قوت وجود «انسان» و
«طبيعت» پديد آورده، و يكى از رازهاى تكامل جامعه انسانى است، هر چند بعداً تحريف
يافته و در مسيرى ويرانگر قرار گرفته است.
***
منطقىترين فرضيه اين است كه بگوئيم اين واقعيت را نمىتوان انكار كرد كه
انسان از نظر «درك» و «شعور» و «ابتكار» قابل مقايسه با هيچ يك از جانداران نيست، انسان خواهان «تكامل» است، و در عين