افراد جاهل و ناآگاه گفتند: چرا خدا با ما سخن نمىگويد؟! چرا آيه و نشانههاى
برخود ما نازل نمىكند؟ پيشينيان آنها نيز همين گونه سخن مىگفتند، دلها (و
افكارشان) مشابه است، ولى ما (به اندازه كافى) آيات و نشانههاى خود را براى اهل
يقين روشن ساختيم» (بقره 118)
در تاريخ انبيا كراراً به اين نكته برخورد مىكنيم كه افراد جاهل و نادان با
انواع بهانه جويىها از ايمان آوردن طفره مىرفتند، و در برابر دلايل روشن و كتب
آسمانى و معجزات صريح آنها، بهانههاى رنگارنگ عنوان مىكردند:
گاه مىگفتند: چرا تو انسانى؟ چرا فرشتهاى به جاى تو نيامد؟!
گاه مىگفتند: چرا نامهاى از خدا بر ما نازل نمىشود؟!
گاه مىگفتند: تا خدا و فرشتگان را در برابر ما رويارو نياورى ما ايمان
نمىآوريم!
و گاه مىگفتند تا سرزمين بى آب و علف ما را تبديل به يك باغستان با نهرهاى آب
جارى، و انواع درختان و گلها و ميوهها نكنى، ما به تو ايمان نخواهيم آورد!
(نمونه روشن اين معنا در سوره اسرى آيه 90 تا 93 آمده است، و در آيات ديگر قرآن
نيز نمونههاى متعددى دارد).
در حقيقت افراد آگاه براى رسيدن به يك حقيقت به يك دليل منطقى بسنده مىكنند،
و اگر دلايل متعدد شود راسختر خواهند شد، ولى متعصبان لجوج و جاهل چون حاضر
نيستند دست از عقايد خرافى خود بردارند براى طفره رفتن از حقيقت هر روز به
بهانهاى متوسل مىشوند، حتى اگر به بهانههاى آنها نيز عمل شود آن را رها كرده،
سراغ بهانه ديگرى مىروند، چرا كه هدف پىجويى حقيقت نيست، بلكه طفره رفتن از
حقيقت است. [1]
[1]. اميرمؤمنان فرمود: «الْجاهِلُ صَغْيرٌ وَانْ كانَ شَيْخاً وَالْعالِم كَبير و
انْ كانَ حَدَثاً؛ جاهل كودك است هرچند پير باشد، و عالم بزرگ
است هر چند كم سن و سال باشد» (بحارالانوار، جلد 1، صفحه 183).