«اقْرَاْ بِاسْمِ رَبّكَ الَّذى خَلَقَ- خَلَقَ
اْلِانْسانَ مِنْ عَلَقٍ- اقْرَأْ وَ رَبُكَ اْلَاكْرَمُ- الَّذى عَلَّمَ
بِالْقَلَمِ- عَلَّمَ اْلِانْسانَ ما لَمْ يَعْلَم؛ بخوان به
نام پروردگارت كه جهان را آفريد- همان كس كه انسان را از خون بستهاى خلق كرد-
بخوان كه پروردگارت از همه گرامىتر است- همان كسى كه به وسيله قلم تعليم داد، و
به انسان آنچه را نمىدانست آموخت» (علق 1- 5)
اين آيات كه
از نخستين جرقههاى وحى بر قلب پاك پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در جبل
النور، و در كنار غار «حرا» حكايت مىكند با مسأله معرفت شروع و با معرفت پايان
مىگيرد.
نخست از
قرائت كه يكى از ابزار شناخت است، سخن مىگويد، و در آخر نيز از معلم بزرگ عالم
هستى يعنى خداوند كه انسان شاگرد كوچك دبستان او است بحث مىكند.
آيا اينها
دليل روشنى بر امكان و لزوم شناخت نيست؟
***
9- علم، نور و روشنايى است
«قُلْ هَلْ يَسْتَوِى اْلَاعْمى وَ الْبَصير
امْ هَلْ تَسْتَوِى الظُلُماتُ وَالنُّورُ؟؛ بگو آيا
نابينا و بينا يكسانند؟ يا ظلمات و نور مساويند؟» (رعد 16).
هرگز نابينا
و بينا مساوى نيستند، و نه ظلمتها و روشنائى، و نه سايه آرامبخش و بادهاى داغ و
سوزان» (فاطر 19- 21).
در اين آيات
ظلمت را هم رديف نابينايى، و نور را هم رديف بصيرت و بينايى قرار داده، اشاره به
اينكه علم و معرفت، نور و روشنايى است، جهل و ناآگاهى مساوى با كورى است، و اين
از زيباترين تعبيرات براى تشويق به معرفت و