ارزشهاى غير واقعى، و از هر وسيلهاى ديگر براى نيل به مقصد خود بهرهگيرى
مىكردند، گاه ديوى را با موج عظيمى از تبليغات به صورت فرشته نشان مىدادند و
شيطانى را به لباس انسان برگزيدهاى در مىآوردند.
در بعضى تواريخ معروف اسلامى آمده است كه اطاعت مردم شام از معاويه به آن حد
رسيده بود كه وقتى خواست به سوى صفين حركت كند به خاطر تنگى وقت! نماز جمعه را
براى مردم روز چهارشنبه! اقامه كرد (و مردم نيز در آن نماز جمعه شركت كردند) متن
عبارت مسعودى در مروج الذهب چنين است:
«وَلَقَدْ بَلَغَ مِنْ أَمْرِهِمْ فِى
اطاعَتِهِمْ لَهُ أَنَّهُ صَلّى بِهِمْ عِنْدَ مَسِيِر هِمْ الى صِفِّيْنَ
الْجُمُعَةَ فِى يَوْمِ الأَرْبَعاءِ؛ اطاعت مردم از
بنىاميه تا آن حد بود كه به هنگام حركت معاويه به سوى صفين نماز جمعه را روز
چهارشنبه با مردم خواند»! [1]
اين داستان نيز معروف است (و اگر در كتب مشهور تاريخ نبود پذيرفتن آن مشكل به
نظر مىرسيد) كه مردى از اهل كوفه سوار بر شترى بود و وارد دمشق شد در حالى كه
مردم شام از صفين باز مىگشتند، ناگهان يك مرد دمشقى دامان او را گرفت، و گفت اين
ناقه (شتر ماده) از من است كه تو در صفين از من گرفتى، كار منازعه بالا گرفت، و
شكايت در حضور معاويه مطرح شد (شايد به خاطر اينكه مسأله شكل سياسى داشت) مرد شامى
پنجاه نفر شاهد آورد كه اين شتر ماده از من است و معاويه بر طبق شهادت آنها قضاوت
كرد كه شتر را به مرد شامى دهند.
مرد كوفى صدا زد اين معاويه! اين ناقه نيست بلكه جمل است (شتر نر است! و از او
خواست كه شتر را شخصاً ملاحظه كند، معاويه فهميد كه مرد كوفى حقيقت مىگويد راستى
شتر ماده نيست) به او گفت اين حكمى است كه دادهام و تمام شده است، بعد از پراكنده
شدن جمعيت كسى را نزد او فرستاد و احضارش كرد، و دو برابر پول شتر را به او داد، و
گفت: اين پيام را به على برسان كه من با صد هزار نفر از افرادى به جنگ تو مىآيم
كه ميان آنها كسى نيست كه
[1]. مروج الذهب، جلد 2، صفحه 72 (چاپ
مصر، سال 1346).