بعضى گفتهاند اين آيه اشاره به آن است كه اگر بخواهيم آنها را به يكى از دو
عذاب مجازات مىكنيم: يا به خاطر گناهانشان نابودشان مىسازيم، يا آنها را زنده
نگه مىداريم اما حس تشخيص حق از از باطل را از آنها سلب مىكنيم و اين مجازاتى
است دردناكتر از نابود شدن با عذابهاى الهى!
ولى با توجه به اينكه
«أَصَبْناهُمْ» به صورت فعل ماضى است و «نَطْبَعُ عَلى قُلُوبهم» به صورت فعل
مضارع است معلوم مىشود كه جمله دوّم جمله مستقلى است و عطف بر ما قبل نمىباشد
بنابراين معناى آيه چنين مىشود: «ما به هر حال بر دلهاى اين گروه مهر مىنهيم و
حجابى بر آن مىافكنيم» (خواه در عذاب آنها تعجيل كنيم يا نه). [1]
***
در چهارمين و آخرين آيه مورد بحث به عاقبت كار كسانى اشاره مىكند كه اعمال
بدى مرتكب شدهاند مىگويد: «سرانجام، آنها آيات الهى را تكذيب كردند و به باد
استهزا گرفتند» كه بالاترين مرحله كفر است.
چگونه چنين نباشد و حال آنكه گناهان همچون بيمارى خوره به جان انسان مىافتد
و ايمان او را تدريجاً از بين مىبرد، حجابى بر قلب و جانش مىافكند، و او را كور
و كر مىكند، نه تنها ايمان نمىآورد، بلكه به كفر خويش افتخار مىكند، و تاريخ
امثال اينگونه اشخاص را بسيار به خاطر دارد.
كوتاه سخن اينكه آيات مختلف قرآن مجيد گناهان و معاصى را يكى از موانع عمده
معرفت مىشمرد، حقيقتى كه براى بسيارى از مردم قابل لمس است و آن را تجربه
كردهاند كه وقتى گناهى از آنها سر مىزند تاريكى خاصى در قلب و جان خود مىبينند،
و به عكس به هنگام گرايش به پاكى و تقوا احساس روشنايى و آمادگى براى معرفت بيشتر
دارند.
***
[1]. اين تفسير به صورت يك احتمال در
تفسير فخر رازى ذيل آيه مورد بحث آمده است، ولى تفسير الميزان اين جمله را معطوف
بر اصَبْنا مىداند كه در معناى، مستقبل است، اما تفسير اوّل مناسبتر به نظر مىرسد.