يا اينكه منظور روشنايى نور فطرت است كه در آغاز در قلوب همه جاى دارد،
منافقان نيز در آغاز از اين نور بهره مختصرى مىگيرند، ولى چيزى نمىگذرد كه
تندباد نفاق آن را زير انبوهى از خاكها مىپوشاند و يا آن را به كلى خاموش
مىكند.
***
در آيه سوّم و چهارم باز سخن از منافقان بيمار دل است، و به قرينه آيات گذشته
به نظر مىرسد كه تعبير «وَالَّذينَ فِى
قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» از قبيل عطف تفسيرى است، و
بيماردلان همان منافقانند و منافقان همان بيماردلانند [1] منتها آيه سوّم به موضعگيرىهاى آنها در جنگ
بدر و آيه چهارم به موضعگيرى آنها در جنگ احزاب اشاره مىكند، با اين تفاوت كه
منافقان در «بدر» در صفوف لشگر شرك بودند، زيرا مشركان در آن زمان نيروى مسلط
محسوب مىشدند، و در جنگ احزاب در صفوف مسلمين قرار داشتند.
آنها مىگفتند «اين مسلمانان به آيين خود مغرور شدهاند و با اين گروه اندك و
اسلحه ناچيز به گمان پيروزى، يا به خيال شهادت، در اين صحنه خطرناك كه پايانش مرگ
است گام نهادهاند»!
البتّه آنها بر اثر بيمارى دل قادر بر درك صحيح نبودند، و عوامل حقيقى پيروزى
را كه ايمان و استقامت، و پايمردى مولود ايمان است، نمىشناختند، و نمىدانستند
كسى كه بر خدا توكّل كند خداوند قادر متعال يار اوست گواه اين سخن آن است كه در
تاريخ آمده است كه بعضى از مسلمانان بعد از پذيرفتن اسلام همچنان در مكه ماندند، و
حاضر به هجرت نشدند، و عجيبتر اينكه وقتى لشكريان قريش به سوى ميدان بدر حركت
كردند، در ميان صفوف آنها
[1]. در تفسير الميزان، جلد 16، صفحه
302 و همچنين تفسير فخر رازى، جلد 15، صفحه 176 آمده است: كه مراد از «الذين فى
قلوبهم مرض» افراد ضعيف الايمان است كه غير از منافقانند، در حالى كه ضعيف الايمان
بودن تناسب چندانى با بيمارى دل ندارد، بعلاوه در آيات سيزده گانه اوايل بقره كه
سخن درباره منافقان است اين تعبير در مورد آنها به كار رفته، و اينكه بعضى اصرار
دارند كه بيمارى را به شك و ترديد تفسير كنند جالب به نظر نمىرسد، چرا كه بيمارى
يكنوع انحراف است و شك نوعى فقدان.