جايى رسيده است نيروى تعقل در او رشد يافته، و به همين جهت سبب ضعف غريزه
(وحى) شده است!
6- جهان بشريت دو دوره اساسى دارد: دوره هدايت وحى، و دوره هدايت تعقل و تفكر
در طبيعت تاريخ.
7- پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم كه پيامبرى به او پايان رسيده، هم
به جهان قديم تعلق دارد، و هم به جهان جديد، از جهت منبع الهامش كه وحى است، نه
مطالعه تجربى طبيعت و تاريخ، به جهان قديم تعلق دارد، و از جهت روح تعليماتش كه
دعوت به تفكر و تعقل و مطالعه طبيعت و تاريخ است و با تولّد اين امور كار وحى
متوقف مىشود، به جهان جديد تعلق دارد»! [1]
عصاره اين فريضه اين است كه وحى نوعى معرفت ناخودآگاه شبيه غرايز، و مادون
معرفت خود آگاه است كه از طريق حس و تجربه و عقل به دست مىآيد، و با تكامل تفكر و
عقل دستگاه وحى ضعيف مىشود، و عقل جاى آن را مىگيرد، و خاتمه يافتن نبوت به
وسيله پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم نيز از همين جا سرچشمه مىگيرد!
اين فرضيه با اينكه از سوى يك نويسنده اسلامى اظهار شده است از جهاتى از
فرضياتى كه دانشمندان و نويسندگان غربى در زمينه وحى دارند ضعيفتر و پايينتر
است، هرچند از نظر فقدان دليل تفاوتى با آنها ندارد، و مىتوان گفت بدترين
نظريهاى است كه تاكنون درباره وحى داده شده است، زيرا:
اولًا: دانشمندان غربى وحى را مافوق درك حسى و عقلى
انسان مىدانستند، در حالى كه طبق اين فرضيه، دستگاه وحى مادون حس و عقل است، و
اين راستى پندار عجيبى است.
ثانياً: متفكران غربى هرگز وحى را از جنس غريزه موجود
در حيوانات نمىشمردند، در حالى كه طبق اين فرضيه از همان جنس است!
[1]. مقدمهاى بر جهان بينى اسلامى
شهيد مطهرى (مرحوم شهيد مطهرى امور هفتگانه فوق را كه منعكس كننده نظريه «اقبال
لاهورى» در زمينه مسأله وحى است، از كتاب او بنام «احياى فكر دينى در اسلام» تلخيص
كرده، و مورد قرار داده است.