حقيقت آن بىاطلاعيم با اين حال چگونه ما مىتوانيم به خاطر عدم درك جهان
اسرارآميز وحى كه مربوط به عالم ماوراى طبيعت است آن را نفى كنيم، و يا زير سؤال
بريم؟
هدف از آنچه گفته شد استدلال بر ثبوت مسأله وحى نبود، بلكه براى رفع استبعاد و
پاسخ به كسانى است كه وحى را به خاطر عدم ادراك حقيقت آن انكار مىكنند.
براى اثبات مسأله وحى ما راههاى روشنى داريم كه از جمله اينكه:
1- از يكسو مىبينيم مردانى با دعوى نبوت ظاهر شدهاند و كتابها و تعليماتى
با خود آوردهاند كه مافوق قدرت و فكر بشر است، يك انسان درس نخوانده و از محيط
فوقالعاده عقب افتادهاى مانند محيط حجاز در عصر جاهليت چگونه ممكن است كتابى
همچون قرآن با اين محتواى عظيم بياورد؟!
2- از سوى ديگر دعوى وحى از طرف انبيا همواره قرين با معجزات و خارق عاداتى
بوده كه نشان مىداده آنها به عالم ماوراى طبيعت ارتباط دارند.
3- از سوى مردم جهان بينى توحيدى مىگويد خداوند ما را براى تكامل و حركت به
سوى ذات پاكش كه ذاتى است بى نهايت آفريده، و مسلّماً پيمودن اين راه با تمام پيچ
و خمها، فراز و نشيبها، و مشكلات و خطرات تنها با پاى عقل امكانپذير نيست، چرا
كه عجز و ناتوانى عقل را از درك بسيارى از حقايق به خوبى مىبينيم، و اختلافات
عظيم دانشمندان و متفكران را مشاهده مىكنيم، و محصول زندگى جوامعى را كه تنها با
عقل خود و قوانينى كه خود وضع كردهاند مىخواهند زندگى فردى و اجتماعى را اداره
كننده مشاهده مىكنيم.
بنابراين يقين داريم كه خدا نوع انسان را تنها نمىگذارد و علاوه بر نيروى عقل
او را به وسيله رهبرانى كه با عالم غيب ارتباط دارند، و از درياى علم الهى سيراب
مىشوند، مدد مىكند، و دستش را مىگيرد و به سوى منزل مقصود رهنمون مىگردد.
ما با اين سه قرينه به خوبى مىتوانيم رابطه ميان جهان انسانيت و عالم ماوراى