مىگويد: «قُلْ هَلْ يَسْتَوِى الَّذينَ يَعْلَمُونَ
وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ؛ بگو آيا كسانى
كه مىدانند و كسانى كه نمىدانند مساويند»؟ (زمر 9) و در جاى ديگر مىفرمايد: «قُلْ هَلْ يَسْتَوِى ألَاعْمَى وَالْبَصِيرُ امْ هَلْ
تَستَوِى الظُّلُماتُ وَلنُّورُ؛ بگو آيا نابينا
و بينا يكسانند؟ يا ظلمات و نور برابرند»؟! (رعد 16)
3- فطرت مذهبى يعنى او يك سلسله مسائل
عقيدتى را بدون نياز به معلّم و استاد مىداند، از جمله مسأله خداشناسى و معاد، و
قسمتهاى ديگرى از مفاهيم عقيدتى است كه شرح آن به خواست خدا در جلد دوّم اين كتاب
خواهد آمد.
آيه «فَاذا رَكِبُوا فِى الُفُلْكِ دَعَوُا
اللَّهَ مُخلِصينَ لَهُ الدِّينَ» و مانند آن
اشاره به همين است.
به همين دليل ايمان به يك مبدأ مقدّس در تمام دوران تاريخ بشر وجود داشته، و
حتى نشانههايى در دست است كه در دورانهايى قبل از تاريخ نيز اعتقاد به اين مبدأ
در ميان انسانها موجود بوده است، و چنانكه بعداً شرح خواهيم داد امكان ندارد چيزى
بدون داشتن يك ريشه فطرى از اين گستردگى و دوام عجيب برخوردار باشد.
4- محكمه وجدان در درون وجود انسان دادگاهى
عجيب مستقر است كه مىتوان آن را «قيامت صغرى» ناميد، دادگاهى كه انسان را در
مقابل اعمالش محاكمه مىكند، در برابر خوبىها تشويق، و در برابر بدىها مجازات
مىنمايد، اين تشويق و مجازات را همه ما- البتّه با تفاوتهايى- در درون جان خود
مىيابيم، گاه مىگوييم وجدانمان از اين كار راضى است، و گاه مىگوييم وجدان ما
شديداً ناراحت است، تا آنجا كه گاهى خواب و استراحت را از انسان مىگيرد، و حتى
اگر شديد باشد سر از عواقب دردناكى مانند خودكشى و انتحار و جنون و بيمارىهاى
روانى در مىآورد آيه «فَرَجَعُوا الى
انْفُسِهِمْ ...» اشاره به اين معنا است